پاپا تو هم می خندی ؟

می خواستم درباره کریسمس و حال و هوای سالی که داره میاد بگم و جشنی که بهانه ای برای بیرون ریختن خستگی ها ، غصه های کهنه ، دردهای تنهایی و تازه شدنه ، تازه ی تازه  ! چقدر خوبه ! این تازه شدن چقدر لذت بخشه ! یه مرتبه دلم سنگین شد ! هر چی فکر کردم یادم نیومد !!! چرا  ؟ من درهیچ شبی از زمستان ، مردی با پالتو قرمز و ریش سفید که در سرمای سوزان برف بدنبال کودکان خفته از خستگی انتظار با دستانی پر ازمهر ، بگرده ندیدم ! به خودم جواب دادم خب شاید به خاطر اینه که من تو سرزمین های کهن هستم و پاپا فقط تو ینگه دنیا زندگی می کنه ! خب پاپا چه می دونه که خاور میانه کجاست ؟ پاپا چه می دونه که اینجا هم برف می باره یا نه ؟ ! پاپا آدمهای پابرهنه و غمگین که معلوم نیست به چه چیز زندگیشون دلخوشن چقدر دیده ؟  پاپا چه می دونه که اینجا برای چی ؟؟؟ اینقدر بمب می ترکه ! هر از چندی صدها تن از اونها .................  بازم گلی به جمال بی نظیر ، مردمردونه مثل یک زن در کنارهموطنان غمگین و به سبک خودشون دل از دنیا کند !.....  دنیا ! ..........  پاپا تو می دونی پاکستان کجاست ؟

 ولش کن پاپا اصل حالت چطوره ؟ پاپا هنوزم با خودت شادی وخوشحالی میاری ؟ پاپا شب چله خورشیدی و آستانه سال میلادی بر تو هم مبارک ! پاپا کریسمس پیشاپیش برتو شاد باد ! ما هم از شب چله تا حالا ، هر شب  دورهم  می گیم و می خندیم  هرچند دیگه از کرسی و ذغال و آتش و سادگی بچگیهامون ، تو این زمستونا خبری نیست اما پاپا خنده رو نمی شه بی خیال شد !

شادی ، خنده ،  کار و از همه مهمتر عشق ورزیدن تنها ابزار باقیمونده برای تازه نگه داشتنه ، برای دوباره ایستادن ، اگرچه گرفتاری تو دنیا هر روز بیشتر و بیشتر می شه اما پاپا بازم دمت گرم و سرت خوش باد !

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد