منم همینطور

 

اولین واکنش یک‌نوزاد یک‌روزه‌ی نابغه روی تخت زایشگاه به‌زندگی

 

تا این ده پونزده ساعتی که از ورود نازنین من به دنیا می‌گذره می‌شه گفت که دنیا تابع چند اصل مهمه که تقریبن اینجوری عمل می‌کنه

اول اصول :

 

اخلاق

قانون مدنی

اصل توحش

 

اخلاق :

اینطورکه معلومه دفتر و نمایندگی این یه قلم در وجود .....999999999999999999% آدم‌ها همیشه تعطیله پس فعلن روی این نمی‌تونم حساب کنم

 

قانون مدنی :

معلومه که پس از میلیونها سال بدویت بعدشم صدهاسال مذهب و مدنی گری و کشف و اختراع قوانین و علوم و اصول و فروع و بگیرو بروهای دیگه بشر هنوز نتونسته قانونی رو طراحی کنه که با کمترین خطا قابلیت اجرایی داشته و بتونه با تامین نظر حداکثری، رضایت حداقل 90% رو بدست بیاره

و این وضعیت، بهونه خوبی شده برای خیلی‌ها که به راحتی بگن ولش کن بابا بی‌خیالش!

پس می‌مونه فقط اصل توحش

تا دلتون بخواد این اصل تا حالا پاینده و قابل اجرا بوده پس رو این یکی باید سرمایه گذاری کنم  

تا وقتی که خودم بزرگ بشمو یه قانون اساسی برای بشر طراحی کنم تا با اجرای اون آدما اتوماتیک بخوان یا نخوان بطرف اخلاقمند شدن برن و دست از توحش بردارن چون تو همین چند ساعت فهمیدم با وجودیکه اکثریت بهش پایبند هستن ولی همش دارن نق می‌زننو ایراد می‌گیرن ازین اصل!!  حالا چرا؟!!  بعدن باید سردربیارم

 

رو به تخت نی‌نی کناری : هی نظر تو چیه؟

 

اونقعععع   اونقععععععع  اونقعععععععععععععععععع

 

نفهمیدم منظورت موافقت بود یا مخالفت؟!!!؟

 

ناگهان کل سالن زایشگاه یکپارچه با فریاد بلند: اونقعععع  اونقعععععع اونقععععععععععععع

نظرات 3 + ارسال نظر
عسل بانو چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:01 ب.ظ

تاکید بر توحش، یعنی ایجاد توحش بیشتر! من اگر اونجا بودم حتماً از پنجره می انداختمت بیرون تا بین بقیه ی نی نی ها توحش ایجاد نکنی.

و اینکه امروز دقیقاً به موضوعی اشاره کردی که هفته ی گذشته، مغز بنده رو قلقلک می داد! چطور؟! همین که ما اصولاً بر نخواسته ها، بدی ها و کلاً مسایل منفی تاکیدی دایمی داریم! اینکه همیشه احتمال یک در میلیاردی برای حضور انسان های اخلاق مند در نظر می گیریم! و اگر به علم، دانش، یا یک راهکار جدید برای حضور قانونی با کمترین درصد خطا و بیشترین رضایتمندی، دسترسی نداشته باشیم،کلاً منکر وجودش می شویم! و همیشه این باورهای منفی ( توحش) و هزاران نمونه ی مشابه اش برایمان پر رنگ تر جلوه می کنند.

شاید جالب باشد اگر بدانی وبلاگ خود من هم دقیقاً به همین دلیل حذف شد. هرچند دلایل ریز و درشت دیگری هم وجود داشت اما با مرور مجدد همه ی نوشته ها به این نکته پی بردم که همیشه با تمرکز بر بدی ها و کمبودها، حتی در یک جمله ی پیش پا افتاده، ناخودآگاه باعث تشدید وخامت اوضاع شده ام! در حالی که ان قدرت و اختیار هم وجود داشت که از مسایل امید بخش و واقعیت های شیرین حرف بزنم.( یعنی فکر می کنی رسانه ها و روزنامه ها و ... به اندازه ی کافی از واقعیت های تلخ و نا امید کننده حرف نمی زنن؟ / تکرار تکراها بودن خیلی خجالت آور بود حقیقتش!)

حالا هم اگر قول بدی نی نی خوبی باشی و به بدی ها و کمبودها فکر نکنی و تا می تونی به شادی و خوبی و صلح و ارامش و آزادی و کلاً چیزای خوب و راضی گر( از نظر خودت) فکر کنی، از پنجره نمی اندازمت بیرون!

- راستی اون سوتی قبلی من هم خیلی باحال بود، تا سه سال آینده سوژه برای خندیدن جوره!

اون نی نی من نبودم که یه نابغه بوده! ولی اون بینوا گفت که وقتی بزرگ شد می خواد کارای مثبت بکنه اینهمه باورهای منفی واقعیت هایی بود که همون روز اول براش روشن شد حالا اگه دوست داری بندازش

عسل بانو دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:36 ب.ظ

پیمان عزیز:
انگار سکوت من داره آزادی زیادی به عملکرد شما میده! یک کاری نکن من بیام اونجا گوشتو سه دور بپیچونما . یعنی می خوای بگی سوژه ای برای نوشتن پیدا نمی کنی؟! از این به بعد لقب بدجنس رو بهت می دم تا درس عبرتی باشد برای سایرین!!!

با عرض پوزش از تاخیر
خب این یه مسافرته ضربتی بود ربطی به غیبت صغرام نداشت

بامدادان سه‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 01:36 ق.ظ

سلام پیمان

این نی نی خیلی نابغه بوده نه بخاطر اونق کردن به جاش بلکه از اخلاق که گفته دست رو دل خیلی ها چون من گذاشته.

موفق باشی.

سلام سهیلا خانم

مرسی از دقت و تیز بینی تو

درک می کنم

از بابت تاخیرم عذرخواهی می کنم چند روزی نبودم

شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد