تمدن

 به بهانه‌ی این عکس

  

فرمول بسیار ساده‌ای برای شناسایی میزان تمدن یا توحش یک جامعه 

  

اعلام کنید دریک روز تعطیل و فلان محل قرار است آش مجانی بدهند این خبر به هیچ منظور دیگری نباید باشد و برای این گردهمایی هیچ هدف دیگری نباید لحاظ شود جز همان آش یا غذای کم ارزش دیگری که قرار است مجانی داده شود

میزان جنب و جوش تا موعد مقرر را دنبال کنید و ضمن همراهی با این جریان بدون کوچکترین دخالت مثبت یا منفی در روند آن مشاهدات خود را ثبت کنید تا زمان مقرر فرارسد حال با درنظر گرفتن تمام شواهد و قرائن حدس بزنید چه تعداد جمعیت در آنجا حضور پیداخواهندکرد 

سپس درصد پیش بینی خود را نصف کنید  

اگر بیش از عدد بدست آمده با خیل مردمان مواجه شدید به ازای هر یک درصد افزایش، ۵٪ به میزان توحش اضافه کنید  (از صفر)

اگر درصد حضور، زیر عدد حاصله بود به ازای هر یک درصد پایین‌تر، ۱۰٪ به میزان تمدن آن جامعه اضافه کنید 

فرمول دیگری برای تکمیل اندازه‌گیری میزان تمدن‌ ـ توحش وجود دارد که اگر لازم شد بعدن به استحضار می‌رسانم  

 

* سال‌ها پیش که من کوچولو بودم یه سریال از تلویزیون پخش می‌شد به اسم دلیران تنگستان،  این سریال بر اساس مستندات تاریخی تهیه شده بود و مقاومت مردم ایران مخصوصن جنوب کشور در مقابل اشغالگرای انگلیسی رو نشون می‌داد، سمبل این مقاومت در قالب شخصی به اسم رئیس‌علی دلواری تجلی پیدا می‌کرد، اونچه که باعث شد من از خاطرات کودکیم درباره این سریال بنویسم جمله‌ای بود که فرمانده‌ انگلیسی‌ها در یه ملاقات مثلن آشتی‌جویانه به طرف ایرانی گفت، فکر می‌کنید یارو انگلیسیه اولین جمله‌ای که در اون ملاقات گفت چی بود ؟   

(با لهجه انگلیسی بخونید )   

اوه رئیس‌علی حال اسبت چطور‌ است؟ 

در همون دوران کودکی، این حرکت منو خیلی به فکر فرو برد،  راستی این حیله‌گر ِ تخم و ترکه‌ی چرچیل ازین جمله چه منظوری داشت؟ شما درباره این جمله چی فکر می‌کنید؟ 

 

حالا که صحبت از انگلیس شد بذارید یه چیزای دیگه هم بگم  

میگن انگلیس در بحبوحه‌ی جنگ جهانی دوم دچار کسر بودجه شدید می‌شه طوری که برای تامین هزینه‌های جنگ، مجبور می‌شن از بخش‌های دیگه برداشت کنن، توی جلسه‌ی جنگی که در مرکز دولتشون تشکیل شده بوده پیشنهاد برداشت از بخش های مختلفی داده می‌شه اما بازم کافی نبوده تا اینکه یکی از حاضرین اعلام می‌کنه کسری رو از بودجه فرهنگی تامین کنیم و بسیار جالبه که جناب چرچیل با جدیت کامل می‌گه :  

 

خب اگه قراره فرهنگ نداشته باشیم پس اصلن برای چی داریم می‌جنگیم ؟ 

  

برخلاف تصور خیلی‌ از ماها که هر آدم شارلاتان و پشت هم انداز و دروغگو و دزد و اوباش رو که برای رسیدن به هدف پست و صدردصد غیراخلاقی و صرفن شخصیش، چرچیل خطاب می‌کنیم این شخصیت، بسیار شریف و میهن‌پرست و اخلاق‌مند بوده که نه تنها خودشو بلکه تمام ابزار و قدرت موجود انگلستان رو برای منافع ملی وقف‌کرده بود  

 

جزیره‌ای در نزدیکی آرژانتین هست که سال‌ها تحت استعمار انگلیس بوده، بعد ازاینکه اون جزیره‌ی سوسمار زده توسط اینا به یک منطقه زیبا و قابل زندگی تبدیل می‌شه حضرات آرژانتینی یادشون می‌افته که ای آقا این جزیره که مال ماست چطور انگلیسی‌های حرومزاده از چندین هزار کیلومتر اونطرفتر اومدن و اشغالش کردن پس بزن بریم ازشون بگیریم، همین فکر باعث شروع جنگ سختی بین این دوتا شد که درنهایت با پیروزی اقتدار‌مندانه انگلیسی‌ها به پایان رسید نکته‌ای که می‌خواستم بگم این بود که در نوک حمله‌ی ناوهای انگلیس یک ناوگان جنگی بود با فرماندهی پسر ملکه انگلیس که مثل بقیه سربازهای انگلیسی در تمام درگیری‌ها چه با ابزار مدرن و چه تن به تن شرکت‌کرد  

بعد از پیروزی دراین جنگ نخست‌وزیر وقت انگلیس مارگارت تاچر گفت : 

ما به انگلیسی بودن خود افتخار می‌کنیم   

اینارو برای توجیه نامردی‌های بیکران انگلیسی‌ها به مردمان مستعمره‌ی دنیا نگفتم چراکه لکه‌ی جنایت با هیچ آبی پاک نمی‌شه بلکه فقط‌ می‌خواستم بگم یادمون باشه فرق بسیار زیادیه بین کسی که برای نجات شهرش خودشو تو آتیش میندازه با کسی که به خاطر یه دستما‌لِ‌اَن‌دماغی، کشور خودش رو به آتیش می‌کشه

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سپیدار شنبه 27 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:53 ب.ظ

۱. این قضیه ی آش مجانی٬ منو یاد یک ضرب المثل چینی انداخت. هر وقت خواستی ببینی یک جامعه چقدر متمدنه ٬دقت کن ببینی چند نفر با رد شدن یک هلیکوپتر سرشون می ره بالا!
۲. اگه اسبی در کار بوده باشه٬ باید دید چند مدل ایهام بهش می خوره! البته به نظر من.
راستی این آقای رئیس علی دلواری٬ اسمش خیلی نا آشناست. امیدوارم فقط خیلی قدرتمند نبوده باشه که برای برداشتنش از سر راه٬ بازم پای یک زن وسط وسط باشه!!!
۳. سکوت می کنم.

عکس مربوط به جریان روز جمعه ی پارک ملت هست که می تونه یکی از آشکارترین شکل آمارگیری ازین دست بوده باشه، از نزدیک شاهد بودم، نمیدونم پشت صحنه این ماجرا چی بوده ولی دیدن قیافه های شیک و ظاهرن مرفه و اونهمه هجوم و هیجان منو یاد آدم های گرسنه ی بدوی انداخت که مدتها از گرسنگی مزمن درعذاب بودن درحالیکه کاملن مشخص بود که این همه بدویت ناشی از این حالت نبود بلکه اکثرن از نظر روحی و فکری در فقر و گرسنگی مزمن بسر می برن
صحنه ی غریبی بود، کاریکاتور طنزی برای نمایش یک عارضه فرهنگی

رییس علی دلواری ظاهرن فرمانده مردمی جریان خودجوش و مستقل دفاع غیردولتی بوشهر بود، خیلی ازش بیاد ندارم و عجیبه که تلویزیونِ همیشه تکراری ما اون سریال رو تکرار نمی کنه، اون قضیه اسب هم می تونه حاکی از خیلی چیزا باشه

منم سکوت اما با لبخند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد