شایستگی زنان، در ادراک مفاهیم انسانی، نه مدالی است که مردان به آنها اعطا کرده باشند و نه منتی که نگاهِ زن ستیز لایههایی از تاریخ، طلبکار آن.
زندگی
لبخند
کودک
انسانِ بیدفاع
به باور من، عمق دریافت مفاهیم مهم زندگی در قلب و روح زنانه، بسیار ژرفتر است. این یک اعتقادخرافی یا حدس و گمان یا زر ِاضافهی مردانه! ناشی از حس زنپرستی یا اغراق و مجیز و یا نظری فمنیستی برای تفکیک و برتری جنسیتی نیست بلکه واقعیتی است که تا کنون درجریان بوده و هست.
این نگرش ِبرگرفته از تاریخ حاکی ازین است که اکثریتِ زنان (و نه همگی بطور مطلق) توان تولید زندگی و برخاستن از خاکستر خویش را دارند و گویا یکی از دلایل طراحی جنسزن ایجاد چنین طبعی باشد
در ادبیات ما نکتههای ظریفی است که نشان از باورها و حقایق زیبایی دارد شاید بیجهت نباشد که دو حرف آغازین واژهی آبادی را با آب شروع کردهاند، آب مهمترین مادهی حیاتی بر کرهی خاکی است و هرجا آبادانی و سرسبزی و شادابی بوجود آمده حتمن سر زده از آب بودهاست، عین همین موضوع در واژهی زندگی نهفته است، کلمهی زن، دو حرف آغازین کلمهی زندگی است پس اگر بنای فیزیکی هر تمدنی بر آب نهاده شده باشد بنای نرمافزاری زندگی نیز بر ساختار مغزی و ادراکی زن نهاده شده، همچنین مکانیسم زایش و مهمتر از آن حس مادری که جزء عجایب عالم امکان است در مغز و روح و روان او جاری است
آیا اینها برای درک این واقعیت که زندگی از زن زاده میشود کافی نیست؟
آیا شکی وجود دارد که در مقابل، بدلیل ساختار مغزی متفاوت، مردان، بیشتر موجب بروز تنش و جنگ میشوند؟
محکوم کردن جنگ و جنایت و وحشیگری، کاری است انسانی.
به تصویر کشیدن مظلومیت کودکان و آوارگان، کاری است انسانی.
دادخواهی و کمک طلبیدن و کمک رساندن و همه و همهی اینها، انسانی و انساندوستانهاست برای یک انسان چه فرقی میکند که جان شیرین ِکودکی در اندیمشک زیر آوار جنگ هشت ساله قربانی شود یا در نوار غزه ؟
چه فرقی میکند؟ پیکر بیجان کودکان در دستان پدر و مادر ایرانی باشد یا عراقی یا فلسطینی یا کامبوجی یا اسپانیا و امریکایی ... ؟؟؟؟
برای یک انسان، جنایت، جنایت است و زجه و شیون و افسردگی ِبازماندگان، دردآور و کشنده
اگر نقاب سیاسی این جنایت را از صورت دو طرف یک جنگ برداریم، اگر پرده از منافع بیسر و ته کسانیکه ستونهای زندگیشان را بر مرگ عدهای دیگر بنانهادهاند کنار بزنیم، شاید امیدی به ذات انسانی و دوری از خوی وحشیگری نمایان شود!
زنانی که همردیف و همدست جنایتکاران میشوند و خود باعث و شاهد فاجعه هستند و ازین حادثه خشنودند باید در جستجوی اشکالات جدی در مغز و اعصاب و روان خود باشند!
ممکن است به دلیل فشردهگی این نوشتار چنین پرسشی تولید شود
مگر خونخواری و جنایتپیشهگی هم، زنانه و مردانه دارد؟؟
نه! هرگز !! اما وجود چنین حقیقتی در روان آدمی این امیدواری را نشان میدهد که جلوگیری از تداوم خونریزی و جنایت، میتواند به خواستِ دو طرف، جدی و زنِ زنانه باشد، هرچند اگر بیشتر جنگها از روی هوس و حماقت، مردِ مردانه!!! سر میگیرد.