شاید وقتی درمیان مردمانِ عصر خویش حرف زدن نتوانی، ناخودآگاه شاعر شوی!
شاید وقتی دلت از غصهها پراست و تو نمیتوانی آواز بخوانی، ناخواسته چیزی را زمزمه کنی
مثل وقتی که لذت پرستش و عشق ورزیدنِبهحقیقت، از تو گرفته شود و تو مجبور به تظاهر شوی
وقتی که نیایش ِراستین برایت ممنوع میشود و از بدِ روزگار! تو آدم ِتظاهر هم نیستی و تو آدم ِ همرنگ شدن هم نیستی و تو آدم ِ...
وقتی لذت یک خندهی جانانه از تو دریغ شده است، وقتی تو فقط مجاز به عزاداری هستی، وقتی متعلق به فرهنگی هستی که گرفته و اخمو بودن پذیرفتنیتر از شادمانیاست! وقتی قصههای بجامانده از تاریخ هم، بیشتر حامل ِغم و اندوهِ فراوان و مستلزم ریزش اشکهای بیشتری است
دیگر چه انتظاری؟ و از چه کسی میتوان داشت؟
اینهمه ناهماهنگی نشانهی چیست؟
به حالِ کردار خود میگرییم؟
به درد نهانی خود در کتمان حقایق اشک میریزیم؟
به درد شدید و دائمی وجدان ِ خود دچاریم؟
آری ما روزهای سیاهمان از روشنایی بیشتر بوده است
آری ... ما غصههایمان از شادی فزونتر بودهاست
آری بوده است
اما چرا هیچگاه ارادهی قابلی برای تغییر نبوده؟ چرا کمتر خواستی برای تولید شادمانی که نه! بلکه برای جلوگیری از گسترش سیاهی دیده میشود؟ چرا؟
آنچه که طی دورههای طولانی تاریخ ادبیات و فرهنگ فارسی به چشم میخورد نوعی بازدارندگی و مهار جریان خودجوش راستی بوده است، نوعی ابهام، نوعی بلاتکلیفی، ازین روی :
شعر شاید اولین سخن سانسور شده از حقیقت باشد، شاید اولین دوپهلوی فرهنگ عامه باشد
اگرچه شعر، محمل همهی احساسات و حال و هوایی است که شاعر در پیکر واژهها میریزد تا دیگران ( معشوق در درجه نخست) را به دنیایی از زیباییهای درون انسان دعوت نماید اما نقد من به شعر ازین دیدگاه نیست
اگرچه شعر، دورهها، شرایط، سبک و سیاق و وزن و آهنگهای مختلفی دارد اما در ادبیات ایران آنچه که بیشترین نمود را دارد حسی سرشار از کنایه، چندگانگی و تفسیرپذیری بیشمار است
و دیگر ناگفته پیداست که «« هر کسی از ظن خود شد یار من ... »»
دراین میان هستند کسانی که حقیقتِ شعر و منظور اصلی شاعر (با همان کمالی که مدنظر او بودهاست) را دریابند اما آیا اکثریت هم به این مقام میرسند؟ آیا دربستر اجتماع و روابط و تعامل، وجود این عده کفایت میکند؟
در مناسباتِ مردمی و درمیان همگان، استفاده از شعر برای بیان مقصود نه تنها موثر نخواهدبود بلکه خود دچار بینظمی و آشفتگیهای بیشتر هم میشود، تجربهی سالیان، نشان دادهاست که آنچه نیاز به تفسیر و تاویل و برداشت و فهم آدمی دارد زبان مطمئنی برای انتقال خواست و میل، نیاز و قانون نمیباشد درغیراینصورت تکلیف همه چیز ازقبل روشن شده!!
در چنین شرایطی شاید دیگر لذت نوشتن چندان معنایی نداشته باشد دیگر نمیتوان انتظار پرورش و پیدایش انسانهای والا داشت زمانیکه انگیزهای برای نوشتن و گفتن و پیوستگیباحقیقت وجود ندارد، وقتیکه نظام ارزشها و تفکیک سره از ناسره وجود ندارد چگونه انتظار رشد و تعالی از مردمان میتوان داشت، همه را کیش دادهاند بسوی لذتهای مورمورانه! درگیربودن در تنسائی و گفتن و نوشتن و پرداختن به لذت تنی، لذت مسخره کردن، لذت دگرآزاری، لذت دروغ گفتن، لذت گول زدن، لذت دیدن نابودی دیگران، لذت حسادت تاسرحد مرگ، لذت انداختن دیگران در هچل، لذت دزدی، لذت غارت، لذت فرار از مسئولیت، لذت دشمنی کردن، لذت از دردکشیدنِ ناتوان، لذت از التماس ِمحتاج، لذت از اشکِ مظلوم، لذت از به خاک افتادنِ نیازمند، و اینها همه و همه رفتارهای بیمارگونهای است که از آدمیان این عصر سرمیزند
شعر، آغاز پذیرفتن سانسور است. آغاز خود سانسوری است.
شعر اگرچه از لایههای تودرتوی پنهان و مرموز آدمی، اسرار بسیاری را نمایان میکند اما بیشتر ِمواقع با حقیقتِ عریان فاصلهی بسیاری دارد
عریانی همیشه نشانِ بیحیایی نیست
همانگونه که محجوبی همواره حاکی از باحیابودن نیست
گاهی عریانی درمقابل چشمها، تلاشی فداکارانه برای آشکار ساختن حقیقتیاست که سالیان سال زشتی و ستمی در پس پرده مانده و این پوشیدهگی مانع از بروز آن بوده است.
درتاریخ ملل هم، پردهها همیشه امنیتآور نبوده و نیز عریانی همواره ناامنی نساخته بلکه عکس آنهم اتفاق افتاده است.
چه کسی گفته حقیقت هرگز پنهان نخواهد ماند!!
آری نخواهدماند اما گاهی پس از دوهزار سال!
حقیقت هرگز پنهان نخواهدماند اگر ما سالیان سال و با اصرار فراوان برویش حجاب نیاندازیم
والا آن حقیقت شاید روزی آشکار شود که دیگر اثری از صاحبان حق باقی نمانده باشد و این بسیار دردناک است
و عریانی یعنی زدودن حجاب از رخ حقایق
عریانی یعنی نشان دادن خالص ِ آنچه که هست
عریانی یعنی پنهان نکردن اجباریِِ حقیقت
عریانی یعنی نداشتن منافعی ناعادلانه! نامردمانه! و بیشرمانه!
منافع کسی یا کسانی که با حقکُشی و زراندوزی و زورمداری و تزویرپردازی درپس پردهای پنهان شود
عریانی بیشتر مواقع حاکی از درستی، پاکی، نیک پنداری و نیک کرداری است که همهاش سرزده از نیکسرشتی یک انسان است
اگرچه در فرهنگ ما عمومن عریانی نکوهیده و زشت است
اما
از دست پردهها بسیار کشیدهایم ... بسیار
سلام دوست عزیز
سایت بسیار قشنگ،جذاب وپرمحتوایی دارید.ما نیز فرومی
علمی ، تخصصی و عمومی، با نام انجمن پارسیان را برای تمام ایرانیان عزیز راه اندازی کردیم.
خوشحال می شویم به جمع دوستانه ما بپیوندید .
می توانید از مدیر کل سایت، مدیریت انجمنی را درخواست کنید.
مایه مباهات است دوستان و مدیران لایقی مانند شما در جمع ما باشند.
منتظر حضور سبز شما هستم. موفق باشید.
http://parsianforum.com