زنده‌ باد امید

 در ادامه‌ی نوشتار قبلی

 

هرکسی که اعتبار بیشتری درمیان مردم دارد یقینن در درون خود نیز شخصیت با ارزشی است و این دو ارزش و اعتبار وقتی معنا دارد که در راستای رسیدن به حقیقت، هزینه‌شود وگرنه چرا باید زحمت خوب‌بودن و زیبا زندگی‌کردن به خود دهیم درحالیکه راحت زندگی‌کردن، هزاران بار ارزانتر است و گاهی مجانی! ، اگر فکر می‌کنی خوبی خوب است و بدی بد، پس برای خوب‌بودن همه‌چیزت را فدا کن چون ارزشش را دارد 

 

اگر روزی امید

در دلهای ما زنده گردد شگفتی‌ساز خواهیم‌شد

اگر روزی امید در جان ما درخشش بگیرد در اندک زمانی شگفت‌آور، به خود بازخواهیم گشت

اگر ما به خود بازگردیم،

اگر ما به ماهیت تمدن خویش بازگردیم،

اگر ما به نهاد تاریخی خود که جز مهر و آشتی برای دیگران چیزی نمی‌خواهیم بازگردیم،

اگر ما از آشفتگی‌های ذهنی خود رها شویم،

اگر گرمای امید در دلهایمان جاری شود،

آنگاه اهریمن درون که بر روحمان اختاپوس‌گونه چسبیده است به سرعت گریزان خواهدشد و

اهریمن برون را هیچ کاری از دست برنخواهد آمد.

روزی که ما از چنگ اهریمن درون که با دروغ ضحاک‌نشان در جانمان تنیده رها شویم آن روز آغاز تابش مهر بر ما خواهدبود و نتیجه این نور و روشنایی، صلح و آزادی است

اما چه کسی امید را در دل ما می‌کشد؟

یا اول کسی که قصد جان امید می‌کند کیست؟

بهتر است برای یافتن پاسخ، ابتدا از نزدیکترین‌ها آغاز کنیم   

دشمنی که همیشه در بیرون ازخود بدنبالش می‌گردیم درگام نخست ممکن است در درون خودمان باشد،

ما سرزمین پهناور و جمعیت پرشماری داریم،

ما از اقوام، عقاید، باور، زبان، گویش، نژاد، تیره و قبیله‌های بی‌شماری تشکیل شده‌ایم،

ما از جغرافیای بسیار شگفت‌انگیزی برخورداریم،

ما خاستگاه تمدن بشری هستیم

ما در پیدایش تمام مظاهر کنونی تمدن، پایه گذار بوده‌ایم

ما پیشتاز زندگی با وضع قوانینی برای رعایت حقوق بشر هستیم، منشور بین الملل.

ما نه تنها آغازگر حمله به هیچ مرز و تمدنی نبوده‌ایم بلکه اساسن طرفدار ایجاد صلح و آرامش و آزادی در تمام نقاط و گستراننده‌ی حاکمیت قانون و عدالت درهر جغرافیایی بوده‌ایم بدون یورش و خونریزی و وحشیگری. 

و ما دارای بسیاری ویژگی‌های دیگری هم بوده‌ایم که همگان می‌دانند

اما درکنار اینهمه بالندگی و سرفرازی  منحصربه خود، در دوره‌های پر فراز و نشیب تاریخ،

ما آماج حملات وحشی‌ترین قبایل اطراف خود بوده‌ایم،

هرزمان مشکلی در درون میهن بروز می‌کرد بلافاصله طمع آتشین حمله و اشغال بیگانگان، امانمان را می‌برید و آشفتگی درون مرزی را به فاجعه‌ای خونین و اسارت بار بدل می‌کرد. 

 

هیچ بحران اجتماعی یک شبه بروز نمی‌کند، هیچ نابسامانی اقتصادی و سیاسی درآن واحد بوجود نمی‌آید بلکه عوامل بسیاری در بوجود آمدن آنها نقش دارد، مسائل فرهنگی نیز چنین است، یکی از ویژگی‌های کلی مردم ما سهل‌انگاری است، سهل‌انگاری نسبت به مسائلی که نیاز ِفوری و آنی به نظر نمی‌رسد، مسائلی که به مرور زمان، آهسته و پیوسته درجریان است، طبیعی است که میزان حساسیت افراد نسبت به این موضوع متفاوت است، هیچگاه همه مردم به یک اندازه، درک و فهم شرایط را ندارند همینطور تشخیص سمت و سوی رخدادهای آینده در توان همه نیست اما این دلیلی برای توجیه بی‌توجهی عوام نسبت به سرنوشت خود و بی‌توجهی خواص نسبت به سرنوشت همگانی نیست بنابراین برای کسانی که حساسیت و توان بیشتری در تحلیل و پیش بینی آینده دارند شایسته است نقش خود را ایفا کنند

آنچه که به زندگی همگانی مربوط است بیشتر از زندگی شخصی اهمیت دارد درحالیکه متاسفانه درجامعه ایرانی چنین اندیشه‌ای فرهنگ نیست و این یکی از بزرگترین دلایل عدم توفیق ما در تشکیل نهادهای مدنی و یکپارچگی اجتماعی است

اگر فرهیختگان و دانشمندان ما به نقش اجتماعی خود کمی بیشتر توجه می‌کردند به یقین شرایط امروز اینگونه نامناسب و آشفته نبود.

در تکه‌هایی از پازل تاریخ هر زمان که روشنفکران ما فقط اندکی به نقش خود پرداخته‌اند شدت آشفتگیها کمتر شده است، اختلاف میان حاکمیت و مردم کمتر شده و زمینه‌های تباهی ازمیان رفته است.

گذشته نشان می‌دهد هرگاه عموم مردم که پاکترین نهاد یک کشورند از دست حاکمان خود ناامید شده‌اند در جستجوی خردمندان اجتماع (یعنی روشنفکران) به تلاطم افتاده و برای اینکه امیدشان را از دست ندهند دل در گرو آنها سپرده‌اند درحالیکه این وظیفه روشنفکران است که هیچگاه مردم را تنها نگذارند.

 

           شاید بسیاری با این نظر مخالف باشند اما من حکومت را اینگونه تعریف میکنم :

 " هر حکومتی از عصاره‌ی مردم خویش گرفته‌شده است " ، هرحکومتی برخاسته از فرهنگ عمومی یک جامعه است و برگرفته از بطن مردم، همچنین حکومتها برای پایداری خود، با تغییرات مثبتِ مردم خویش هماهنگ هستند، اگر باور و اندیشه‌های مردم حتی اندکی تغییرکند، حکومت نیز تن به خواست آنها می‌دهد، اما اگر با تغییرات آهسته‌ی مردم، حکومت اصلاح نشود و بدتر از آن در مقابل مردم مقاومت کند به ناچار باید منتظر خروش خشم مردم و ازهم پاشیدن ساختار خود باشد، این فریاد تاریخ است و چه اسفناک! چرا باید چنیین اتفاقی بیافتد؟ به چه دلیل چنین رخداد نامطلوبی حاصل می‌شود؟ وظیفه چه کسانی است که تغییرات مثبت مردم را هدایت و به تغییرات در حکومت منتهی کنند؟

پرواضح است که این وظیفه‌ی خردمندان است

چرا حکومت سرکش می‌شود؟

به تایید تاریخ، انباشت دو پدیده‌ی ثروت و قدرت اساسن فساد آورست مخصوصن اگر دریکجا تمرکز یابد مگر اینکه مکانیزم کنترلی قدرتمندی، بیرون از حکومت برآنها نظارت کند، حکومت، مرکز ثروت و قدرتِ انباشته‌ای است که احتمال تولید و تکثیر فساد درآن بسیار است برای جلوگیری ازین اتفاق هیچکس شایسته‌تر از مردم (صاحبان اصلی منابع) نیست و روشنفکران چشم و گوش و دست و زبان مردم هستند

وچه زمانی مردم طغیان می‌کنند؟

در غیبت یا سکوت روشنفکران اگر مردم به تدریج امید خود را در هماهنگی با حکومت از دست دهند هیچ شکی نیست که رفته رفته عقلانیت ازبین میرود و جای آن را عصبانیت پر می‌کند و این، پدیده‌ی بسیار گران و کمتر سودمندی است، هر عملی که از چارچوب اندیشه و خرد بیرون باشد احتمال خسارتش بیش از نتایج مفید آن است.

مردم ما بواسطه نبودن خردمندان و کوتاهی‌های بیش از حد برجستگان زمان، آسیب‌های جبران ناپذیری خورده‌اند که تا کنون بسیاری از آنها هنوز ترمیم نگشته است

مردم ما به خاطر فسادی که در حاکمان و (پیشتر از آنها در روشنفکران)! ایجاد شده سیه‌روزی های فراوانی را دیده‌اند

روشنفکران ما همان‌هایی هستند که هرگز نباید از حکومت، جیره‌ای فراتر از حقوق همسان با دیگران دریافت می‌کردند آنهم درقبال کار و تلاش معمولِ خود و نه بابت جایگاه خردمندی

روشنفکران ما همان‌هایی هستند که نباید از بطن مردم خارج می‌شدند و با تمام وجود، عاشقانه در بین مردم و با اعلام افتخار در میان آنها زندگی می‌کردند و به جای برج‌عاج‌‌نشینی، در تمام بود ونبود مردم شراکت می‌کردند

مهمترین ویژگی روشنفکر اینست که از یکسو درعین حالیکه هیچ علاقه‌ای به حکومت‌گری و تاجگذاری و فرمانفرمایی ندارد اما با دقت فراوان، مراقب حکومتگران و فرمانروایان است و لحظه به لحظه آنان را رصد می‌کند و از سوی دیگر در میان مردم و با همبستگی کامل با آنها مشغول هدایت مردم به نیکوترین رویکردهای زندگی و نشان‌دادن راههای نیل به خوشبختی و رستگاری است،

کسی که منتقد جریان دفتر و دستور است،

کسی که تبیین‌کننده روشهای بهینه‌ی زندگی و پروراننده‌ی روشنفکران آینده است و درنهادینه کردن روشن‌بینیِ عمومی از جان مایه می‌گذارد،

کسی که کوچکترین انحراف را حس کرده و با درایت از پیشروی آن جلوگیری می‌کند

کسی که بستر اخلاقمندی جامعه و نقشه‌ی معنویت‌گرایی همگانی از جمله خود حاکمان را طرح‌ریزی کرده به دست مردم به اجرا می‌رساند

کسی که با تشکیل  نهادهای مدنی ( با ماهیت فرهنگی، خیریه و ... و همگانی)، موجب همبستگی، گردهمایی و پویایی اجتماعی شود

روشنفکری یک نقش است

خردمندی یک خواست است، خواست خوب‌بودن و زیبا زیستن

اما جای خالی اینگونه مردمان در تاریخ ما بسیار مشهود است،

ما ردپای این مخلوقات ضروری و ارزشمند را کجا باید دنبال کنیم؟!

وظیفه اینان ایجاد پیوند است، تولید امید است، پیوستگی است و یکپارچگی ملی، و هنر اینها ملت‌سازی است

ملت، یک مفهوم نرم افزاری است که این مهندسان سیستم، برای سخت‌افزاری به نام جامعه برنامه‌سازی می‌کنند

مردم و جمعیت تا به مفهوم ملت نرسیده باشند متاسفانه برای سودجویان گله‌ای بیش نیستند،

و چه کسی نمی‌داند که گله همیشه درخطر است؟

اگر کسی ادعا کند: که ما مردم، سمبل هفتاد و دو تکه‌ای هستیم که در طول تاریخ به وحدت کامل نرسیده‌ایم و هیچگاه به جایگاه یک ملت نرسیده‌ایم  چندان بیراه نگفته است، شاید بتوان گفت که ما جماعتی هستیم که هیچگاه بطور یکپارچه آرمان و هدف و روشهای مشترک و روشنی نداشته‌ایم

ما ازسویی اسیر ناهنجاریهای بومی و از سوی دیگر درگیر گرفتاری‌های تحمیلی و ناهمخوانی هستیم که این دیارکهن درمسیر تندبادهای آن قرارگرفته است

سمبل‌های گوناگون، چه اسطوره‌ای، چه حماسی  و چه تاریخی دستخوش دگرگونی اهریمنی ( تغییر منفی) شده و گاهی گذشته‌ی نیک خود را هم تباه ساخته‌اند

از جمشیدی که در پایان بزرگوارانه‌ترین خدمات بی‌نظیر تمدن‌ساز خود، دچار توهم ِ" خدایی " می‌شود و زمینه‌های ظهور ضحاک را فراهم‌می‌سازد، تا پهلوی‌هایی که خود را پدر تاجدار و قیم مردم می‌دانستند درحالیکه نارضایتی فراوانی را دامن زدند

چرا باید امید در دل ما زنده بماند وقتی که تعادلی در اخلاق و قدرت و باورهای خود نداریم؟

چرا باید امیدوار باشیم وقتی هیچ تضمینی برای بروز و ظهور خردمندان در بین ما نیست؟

چرا باید انتظار امید در دل داشته باشیم وقتیکه هیچ تلاشی از جانب رسالتمندان برای نزدیک شدن به مفهوم " ملت " دیده نمی‌شود؟

" رسالتمندان " تعریفی پربار و بامعنا از خردمندان و روشنفکرانی است که به وظیفه‌ی خود عمل می‌کنند و من چقدر متاثرم ازاینکه باید از دست دانشمندان هموطنم اینگونه دلخور باشم، نمود این ناراحتی در جای جای زندگی شخصی من فریادی است که هرگز ازآن دست برنداشته‌ام

اگر این خردمندان در خلسه نبودند،

اگر این خردمندان در هر دوره‌ای وجود داشتند،

هرگز کار به خشونت و انقلاب و شورش و عزا نمی‌کشید

حتی اگر روزی کار به اینجا کشد،

و اگر عرصه زندگی از صلح و آرامش ِخردمندانه، به میدان جنگ و نبردِ ددمنشانه هم کشیده شود

اولین گلوله‌ی این جنگ باید بر سینه روشنفکران اصابت کند نه کس دیگر

اولین قربانی بازگشت به تعادل، باید روشنفکر باشد

چراکه کوتاهی او باعث این هرج و مرج و ناهماهنگی شده است

اما سخن مهم اینست که اگر او در جایگاه خود قرار داشت هرگز گلوله‌ای بسوی هیچکس شلیک‌نمی‌شد

گناه روشنفکران را هیچکس دیگر نمی‌تواند جبران کند حتی با اهدای جان خود

کوتاهی روشنفکر باعث بروز اولین جرقه‌های فساد و تباهی می‌شود و ادامه‌ی این گناه، اهریمن‌خویی را در میان مردمان می‌گستراند

امید در دلها وقتی می‌میرد که اکثریت روشنفکران در روزگار خود نه تنها بی‌تفاوت بلکه عده‌ای از آنان غرق در فساد، عده‌ای دیگر تقیه و نقیه باز!، گروهی از آنها نان به نرخ روزخور، تعدادی در خدمت خارجه و مابقی از رده خارج و خود به کر و کوری زده باشند،

همه‌ی اینان یک معنا بیشتر ندارد که آنهم یعنی نبودن،

یعنی وجود نداشتن یا نداشتن وجود

جامعه‌ای عاری از مردان و زنان پاک‌نهاد و نیک‌سرشت که باید حقوق مردمان زمان خویش را با خردمندی و  بدور‌ از‌خشونت حفظ نمایند، مردان و زنان خردورز و شجاعی که هیچ قیمتی را با ارزش عدالت و آزادی تاخت نزنند،

می‌پرسی چگونه امید در دلها می‌میرد؟ 

می‌گویم امید را اینگونه مردانده‌اند :

از روی ترس

از روی طمع

از روی ناباوری (بی‌ایمانی)

و اساسن از روی هرچه که باشد،

سقوط اخلاقی روشنفکران یک جامعه بزرگترین قاتل امید مردم است

اما آرزوی ما اینست که این سقوط همیشگی نباشد

شاید از آنجا که ما پیشتاز تمدن بوده‌ایم اکنون از شدت خستگی کمی درحال استراحت! هستیم 

اگر اینگونه باشد من نیزتمام حرفهایم را پس‌خواهم‌گرفت و همگی درکنار یکدیگر کمر به خدمت خواهیم بست.

اگر روزی امید در دلهای ما زنده گردد شگفتی‌ساز خواهیم‌شد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد