چرا تا امروز سکوت کرده بودی؟ چرا؟!!!
چرا نمیدانستی راهی که میروی به گهستان است!؟
امروز که به ته گهستان تاریخ چسبانده شد این سرزمین، انگاری که متحول شدهای، به خود آمدهای؟! مبارک باد! مبارک باد!
هرچند دلم خون است
دلم خون است ازین هزارهها
دلم خون است ازین زخمهایی که تو با همدستانت به پیکر ایران زدی!
حاشا
حاشا
اشکالی ندارد بگذار جای زخمهای ما خوب شده فراموشمان گردد
گرچه سخت است رنج و دردی را تحمل کردن از ناچارهگی.
لایق برگشت بودی
چراکه از همان آغاز جزء بهترین بودی و کمتر مستبد.
اکنون تو!
(بگذار به زبان باوری خودت بگویم ) برای آب کردن گوشتهایی که از حرام برتنت روییده است یک راه بیش نداری
فقط یک راه
و آنهم برخاستن
برخاستن و جانانه درکنار ستمدیدگان ایستادن
تو
مردانه برخیز!
شک نکن!
برخیز و با شجاعت اعلام کن : غلط کردن کار آدمی است!
بگذار از کرنای غلط کردم تو داغ ننگ بر پیشانی یک ملت کمرنگ شود
و با فریاد بگو : ای ایرانیان رخصت دهید! رخصت!
ایران را نه من تنها
نه تو تنها
نه او تنها
بلکه همه با هم نگهداریم
همه باهم.
خانه نه فقط مال من
نه به نام تو
نه به نام او
مال همه باید باشد
... اگر تو اینچنین کردی و ایستادی براین باور
خدای عشق و آزادی ترا در آغوش مردمان جاوید خواهدکرد
و اما این نه فقط از برای تبری جستن تو بلکه،
برای امید بخشیدن به دل رنجور آن عشقی است که در پژمردنش انصاف کمی مرده بود!