ده آک

  

چقدر از زنده بودن خود زندگی ساخته‌ایم؟  

چقدر از زندگی لبخند ساخته‌ایم؟ 

چقدر از لبخند عشق ساخته‌ایم؟ 

و چقدر از عشق آزادی؟

گمان می‌بریم هیولا یک شبه آدمی را تسخیر می‌کند! 

اما دگر‌دیسی از آدمی به هیولا گاهی از دوران آغازین حیات است 

نوزادی که آغوش عطراگین مادر را لمس نمی‌کند 

حس مادری از دستها و چشم و گونه بر سر و گونه‌هایش نمی‌تراود 

گریه‌اش پاسخی درخور و به موقع ندارد 

چشمان پریشانِ از غریبگی‌اش هیچ نگاه شاد و قشنگی را پیدا نمی‌کند 

دستهای کوچک و رها شده در آسمانش از شدت گردش و نیافتن هیچ دستی خسته می‌شود 

لبخند بی‌دندانش با هیچ لبخند شیرینی روبرو نمی‌شود  

صداهای بی‌کلامش با هیچ کلام مهرباری پاسخ داده نمی‌شود

و ...  

زمان می‌گذرد و او آنچه دریافت می‌کند همه‌اش سیاه و تیره‌گر است

تحقیر 

سکوت 

توهین 

بی‌ توجهی 

تحمل  

توسری خوردن 

ترسیدن در حد مرگ 

درد کشیدن 

خفه شدن از بغض 

اجیری و بردگی 

کشیدن باری فراتر از توان  

سرکوبی شدید در صورت اعتراض 

نداشتن اجازه گریه

...

و

لبریزی 

عصیان 

و زیرپا نهادن هر چیزی که ما آن را " انسانیت " می‌دانیم

نه اینکه هرکس در این شرایط باشد حتمن هیولا خواهدشد اما  

اینها می‌تواند گوشه‌هایی از روند دگردیسی آدمی به هیولا باشد   

 

  

مردانه

 

چرا تا امروز سکوت کرده بودی؟ چرا؟!!! 

 

چرا نمی‌دانستی راهی که می‌روی به گه‌ستان است!؟ 

امروز که به ته گه‌ستان تاریخ چسبانده شد این سرزمین، انگاری که متحول شده‌ای، به خود آمده‌ای؟!   مبارک باد!   مبارک باد! 

هرچند دلم خون است

دلم خون است ازین هزاره‌ها 

دلم خون است ازین زخم‌هایی که تو با همدستانت به پیکر ایران زدی! 

حاشا  

حاشا 

اشکالی ندارد بگذار جای زخم‌های ما خوب شده فراموشمان گردد   

گرچه سخت است رنج و دردی را تحمل کردن از ناچاره‌گی.

لایق برگشت بودی

چراکه از همان آغاز جزء بهترین بودی و کمتر مستبد.

اکنون تو! 

(بگذار به زبان باوری خودت بگویم ) برای آب کردن گوشتهایی که از حرام برتنت روییده است یک راه بیش نداری 

فقط یک راه   

و آنهم برخاستن 

برخاستن و جانانه درکنار ستمدیدگان ایستادن 

تو 

 

مردانه برخیز! 

 

شک نکن!  

برخیز و با شجاعت اعلام کن : غلط کردن کار آدمی است!  

بگذار از کرنای  غلط کردم تو داغ ننگ بر پیشانی یک ملت کمرنگ شود 

و با فریاد بگو : ای ایرانیان رخصت دهید! رخصت!

ایران را نه من تنها  

نه تو تنها 

نه او تنها  

بلکه همه با هم نگهداریم 

همه باهم.   

خانه نه فقط مال من 

نه به نام تو  

نه به نام او  

مال همه باید باشد 

... اگر تو اینچنین کردی و ایستادی براین باور 

خدای عشق و آزادی ترا در آغوش مردمان جاوید خواهدکرد 

و اما این نه فقط  از برای تبری جستن تو بلکه، 

برای امید بخشیدن به دل رنجور آن عشقی است که در پژمردنش انصاف کمی مرده بود!  

 

...

 

از صدای ناله‌اش پیداست  

صدا از درد زایمان است   

ایران در آستانه زایمان سختی‌ است  

آیا سزارین خواهدشد؟!

و دریغ که نه پزشکی! نه بیمارستانی! و نه پرستاری  

ایران هنوزهم یک عشیره است  

باید در کوچ و هنگام کار کودکش را بدنیا آورد 

نور سبزی وجودش را احاطه کرده‌است   

امیدوارم اینبار کودکش زنده بماند 

نام کودک را می‌دانی؟!

 

اینگونه‌تمام‌رخ

  

تا به حال شیطان را ندیده بودم اینگونه تمام‌رخ  

 

به خورشید اشاره کرد و گفت این تاریکی مطلق است 

و سیاهچالی را گفت اینجا حقیقت باقی است 

و من از عقل تهی گشتم لحظه‌ای  

اگر نبود سرشت نورانی عشق در وجودم، خود را باخته بودم به تمامی 

و روحم تَرَک برمی‌داشت .

تا کنون شیطان را ندیده بودم اینگونه تمام رخ   

برای همیشه زشتی را شناختم و هرگز از زیبایی جدا نخواهم شد 

وحشتناک چندش‌آور بود!  

اما دیگر هیچگاه زیبایی را گم نخواهم کرد حتی در قعر جهنم!

  

                                                               ایران آریامنش  

 

زنده‌ باد امید

 در ادامه‌ی نوشتار قبلی

 

هرکسی که اعتبار بیشتری درمیان مردم دارد یقینن در درون خود نیز شخصیت با ارزشی است و این دو ارزش و اعتبار وقتی معنا دارد که در راستای رسیدن به حقیقت، هزینه‌شود وگرنه چرا باید زحمت خوب‌بودن و زیبا زندگی‌کردن به خود دهیم درحالیکه راحت زندگی‌کردن، هزاران بار ارزانتر است و گاهی مجانی! ، اگر فکر می‌کنی خوبی خوب است و بدی بد، پس برای خوب‌بودن همه‌چیزت را فدا کن چون ارزشش را دارد 

 

اگر روزی امید

ادامه مطلب ...

مُرداندن

عادت کرده‌ایم ...  

عادت کرده‌ایم به خو گرفتن‌ها 

عادت کرده‌ایم به دلبستگی‌ها 

عادت کرده‌ایم به گذشته‌ها 

ما ملت خوش عادتی هستیم  

 

لطافت بویی که مارا به سالها پیش می‌برد 

چشیدن طعمی که افشرده‌ی روح مارا به دنیای کودکی می‌ریزد 

منجنیق خاطری که مارا به دشت گذشته‌های دور پرتاب می‌کند  

 

حالمان خوب است اگر یادش به خیری گفتیم و بد است اگر امیدمان مچاله شد و نشانه‌اش وقتی است که فروغ چشمانمان از شراره نور کاهش گرفت

ادامه مطلب ...

پیروزی

 

برای زندگی کردن بی‌نهایت راه وجود دارد  

اما برای درست زندگی کردن یک راه بیشتر نیست  

 

برای پیروز شدن هزاران راه وجود دارد 

اما برای پیروز ماندن فقط یک راه وجود دارد آنهم آکنده از شادی است 

 

 

پایداری

 

اگر این اصل در مهندسی جهان نبود هرگز جهانی تا به امروز وجود نداشت 

اصل تعادل  

اگر چیزی سرجای خودش نباشد پایدار نخواهد بود 

اصل پایداری مهمترین دلیل بقای جهان هستی است در تمام اشیاء و تمام مفاهیم .

فضای n بعدی در کمترین ابعاد خود که جهان ملموس حیات است سه بعدی است پس هرآنچه که به پایداری نرسیده باشد دراین سه بعد آنقدر معلق خواهد زد تا به بهترین شکل ممکن به پایداری برسد چرخش آزاد هرگز با نیروهای غیرطبیعی برای همیشه متوقف نخواهدماند

 

اما گاهی این پایداری بی‌نظم است یا دست‌کم از نظر ما بی‌نظم است پس چه بایدکرد؟ 

صبر؟ 

صبر و حوصله و تحمل مثل بسیاری از واژگان دیگر بار معنی رقت‌باری به خود گرفته است درحالیکه همه می‌دانیم که حوصله و تحمل کردن به معنی فرصت دادن است

فرصت دادن به آنچه که برخلاف میل ماست  

براستی ما چقدر آدم فرصت‌دادن به دیگران هستیم؟  

 

حال هرچقدر هم شعار دهیم که ما دیکتاتور نیستیم چنین به نظر می‌رسد که هیچ‌کس حرفمان را باور نمی‌کند چرا؟ 

بدلیل اینکه در عمل خلاف اینرا ثابت می‌کنیم و رفتارمان بگونه‌ای است که نشان می‌دهد دیکتاتوری در فرهنگ ما نهادینه شده