باور بیشتر مردم ما براین است که محدودیت و تنگناهای زندگی اجتماعی زنان را مردان (این هیولاهای دیو سیرت!! ) بوجود آوردهاند و تمام اجبارها، رواداریهای ظالمانه، ضایع کردن حقوق و خفه خواستن زن صرفن از روی خریت یا کج اندیشی و قلدرمآبی مردانه است و ریشه این پدیده در ذات مرد نهفته است اما این باور خطایی است که سالیان سال در ذهن و روان برخی از زنان از جمله زنان ایرانی (که در راه آزادی و احیای حقوق خود تلاش میکنند) سنگینی میکند در حالیکه متاسفانه ریشه تمام ناهنجاریهایی ازین گونه که غالبن با مجریگری مردان انجام میشود در عمق باورهای زنان و در لایههای مکرر ذهنیت زنانه شکل میگیرد جامعه مرد سالار لزومن ساخته دست مرد نیست برعکس بیش از پیش حاصل خواست و قبول روح جمعی زنان یک جامعه است، تاریخ ایران بزرگترین شاهد این مدعاست.
دراینکه هر مردی درجامعهی کنونی از همسر، خواهر یا پارتنرش بخواهد اینگونه باشد یا آنگونه، هیچ شکی نیست اما مردان (به جز عدهای بیمار روحی روانی) اکثرن برای حفاظت عزیزان خود از خطرات یک جامعهی بیمار و آنرمال این درخواست را دارند ... پاسخ این سوال که آیا زنان این نگرانی مردانه را درک میکنند؟ مثبت است، بله بیشتر خانم ها این موضوع را فهمیدهاند هرچند که این اصلن راه درستی برای تامین امنیت نیست و هیچ توجیه قانع کنندهای برای دائمی بودن این راه حل وجود ندارد
با اینحال آنچه که بیشتر باعث تولید و تکثیر ویروس زن ستیزیاست اساسن نه باورهای فردینمنشانه و نه حتی انحصارطلبی منفی مردانِ بینوای خطاکار بلکه باورهای خطرناک و بسیار مسمومیاست که زنان نسبت به هم جنسهای خود (درواقع خود) دارند
ضمن اینکه اگر دقیق به این تظاهر نگاه شود خواهیم دید که چنین رفتار مردانهای نشانهی این واقعیت است که خود مردان نیز قربانی یک فرهنگ ناپویا هستند و با این کار، خود را در معرض مستقیم انتقاد و اتهام قرار میدهند و اسفناکتر اینکه هیچ قابلیت انعطافی هم برای آنها گذارده نشده (هر انعطافی ممکن است به انگ تعصب یا بیغیرتی منجر شود) اینجا قصد پرداختن به جزییات را ندارم اما همین اشاره برای بانوان فرهیخته و نازنین کافیاست که بیشتر به خواستگاه این عارضه توجه کرده و لایههای پنهان آنرا مورد بررسی قرار دهند
هدفم ازین گفتار انداختن توپ در زمین جنسیت نیست، هرگز! چراکه میدانیم هر پدیدهی فرهنگی در نهایت با مشارکت همگان قابل شکلگیری یا اصلاح است اما اشارهام بیشتر به نقطه شروع بحران است جایی که کمتر به آن پرداختهایم
چرا روی این موضوع که باورهای زنان نیاز به تغییر جدی دارد کسی کار نمیکند؟
چرا زنان بستری برای جستجوی آرامش از دست رفتهی خود پیریزی نمیکنند؟
چرا به بخشهایی از جامعهی مردان اجازه میدهند ازین آشفتگی آنها نهایت سوء استفاده را ببرند؟
چرا کسی به دیوارهای ذهنی زنانه که خود و هم جنس خود را زندانی میخواهد توجه نمیکند؟
خطای مجریان احمق یا مجبور (مردان) جای خود
چرا تلاشی برای برداشتن باورهای مخرب و مزمن از سرچشمهی اندیشههای زنان صورت نمیگیرد؟
در عین حال نکته ای که باید حتمن اشاره کنم اینست که :
یادمان نرود در جراحیهای فرهنگی هرگز نباید بدون تحقیق و مطالعهی کافی موجب خدشهدارشدن اخلاق شویم و برای اصلاح ساختار اندیشهها، شایسته نیست هرج و مرج و شکستن هر چارچوبی را یک حرکت نوین تلقی کنیم، هرگز!
طبیعی است که با هیچ اندیشهای که مبتنی بر زیباشناسیاست نمیتوان ولنگاری را به بهانه رفع محدویت جایگزین کنیم، در عین حالیکه مصمم به بررسی و رفع تمام موانع ذهنی و عملی (که منجر به بیثباتیها شده) هستیم، ضروریاست که بدانیم هر بیثباتی در ذات خود حامل عوارض منفی است و غش کردن بطور کل بد است چه ازین طرف باشد وچه ازآن طرف
آغاز و پایان هنر تولید و حفظ زیبایی است بنابراین هنرمند، متفکر و خردمند دراین صورت است که شیرین و خواستنی میشود به شرطی که باور داشته باشیم که یکی از فاکتورهای زیبایی ایجاد تعادل است.
پینوشت :
* اگر روزی بازیگران زن ایرانی که روی فرش قرمز عکس گرفتهاند بخواهند به کشور خود بازگردند آیا بستر فرهنگی نرمال برای پذیرش آنان وجود دارد؟ و اساسن ایشان با تکیه بر قدرت کدام جنبش فراگیر فرهنگی، نگرانی و ترس از هجمههای احتمالی را از خود دور کنند؟
* با وجود وضعیتی که به آن اشاره شد آیا این هنرمندان حاضرند به عنوان نمایندهی زن ایرانی هزینههای احتمالی بازگشت به کشور را برای نهادینه کردن یک ایدهی فرهنگی ( آزادی در برگزیدن یا نفی حجاب مورد نظر قوانین فعلی ایران ) پرداخت نموده و خود، پایهگذار یک جنبش فرهنگی در جامعه شوند؟