خانه عناوین مطالب تماس با من

پرچین بلند چشم‌ها

پرچین بلند چشم‌ها

پیوندها

  • وهم سبز
  • بامدادان
  • دفترچه
  • مژه های حریم چشم تو
  • موفقیت
  • ماهی سیاه کوچولو

دسته‌ها

  • فریدون فرخ فرشته نبود 1

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • مظهر فرهنگ
  • فرهنگ
  • کی بامداد می‌شود؟
  • امن
  • فردا
  • شهرآیینی
  • صبح فردا
  • ریشه
  • ما؟! کیا!؟
  • مرز
  • اَه که چقدر غر می‌زنی!
  • با و بر
  • داد
  • گره
  • چشم‌هایت

نویسندگان

  • . 182

بایگانی

  • دی 1390 2
  • آبان 1390 1
  • مهر 1390 1
  • خرداد 1390 1
  • بهمن 1389 1
  • دی 1389 1
  • بهمن 1388 1
  • دی 1388 2
  • آذر 1388 1
  • آبان 1388 3
  • مهر 1388 2
  • شهریور 1388 3
  • مرداد 1388 1
  • تیر 1388 3
  • خرداد 1388 3
  • اردیبهشت 1388 3
  • فروردین 1388 4
  • اسفند 1387 5
  • بهمن 1387 6
  • دی 1387 4
  • آذر 1387 4
  • آبان 1387 4
  • مهر 1387 6
  • شهریور 1387 6
  • مرداد 1387 11
  • تیر 1387 17
  • خرداد 1387 24
  • اردیبهشت 1387 7
  • فروردین 1387 7
  • اسفند 1386 8
  • بهمن 1386 11
  • دی 1386 10
  • آذر 1386 7
  • آبان 1386 3
  • مهر 1386 9

آمار : 161521 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • مظهر فرهنگ جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 11:58
    مادر، نماد فرهنگ است مادر، سمبل فرهنگ یک جامعه است هر مادری یک تکه از پازل فرهنگ جامعه و همزمان یک کلیت ازهمان فرهنگ است مادر، نهاد آموزش است وهمینطور نهاد پرورش مادر، بستر باروری و شکوفایی است، مظهر چگونه بودن آدمی است چارچوب هر تربیتی توسط مادرطراحی می‌شود او قبل از اینکه مادر شود زن است و زن بودن مهمترین...
  • فرهنگ یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 13:41
    گویند مردی بزرگ از تبارآسمان گفته است: " بهشت زیر پای مادران است "... او راست گفته کلید بهشت زیر پای مادران است ... اما اگر چنین است من نه کلید می‌خواهم نه بهشت و نه حتی مادر! من مادری می‌خواهم که کلید بهشت در قلب او باشد من مادری می‌خواهم که بهشت در قلب او باشد من مادری می‌خواهم که بهشت، قلب او باشد من...
  • کی بامداد می‌شود؟ چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 14:07
    چرا اکثر زنان ایرانی خوشبخت نیستند؟ انسان زن ایرانی خوشبختی
  • امن یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 11:45
    وقتی در باغهای پاییز قدم می‌زدیم باد موهای تو را پریشان می‌کرد و موج موهای تو قلب مرا اکنون پس از گذشت چند سال دیگر باغی نیست و طوفان خانه‌ها را تهدید می‌کند!
  • فردا دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 12:39
    هاپ هاپ سگ در تاریکی شب از لابه لای صدای عبور ماشین های خیابان با پس زمینه سمفونی جیرجیرکهای شبخوان درهم آمیخته، ساعت یک و یازده دقیقه بامداد است و من با هجوم اندیشه های دور و نزدیک به این متن تاریک اضافه می شوم نسیم دل انگیزی فضای بالکن را می نوردد انگشتانم روی کیبرد حرف به حرف متن این نوشتار را بیشترمی کند. لحظه ای...
  • شهرآیینی پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 09:07
    آدمی اگر در موقعیت‌های ناگوار قرارگیرد به شدت درنده‌خو و حیوان صفت است دراین خصوص اصلن شک نکنید چراکه تاریخ باستانشناسی و آنچه که از گذشتگان بطور مستند و عاری از گمان و کژی به ما رسیده متاسفانه این حقیقت تلخ را تایید می‌کند البته اضافه کنم که درصد بسیار کمی ازهمین آدمیان هم بوده‌اند که نه تنها در موقعیت‌های ناگوار...
  • صبح فردا چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 02:27
    دلم برایت تنگ شده برای سادگی ات برای معصومیت ات برای صداقت چشم هایت وقتی به من خیره می شوند دلم برایت تنگ شده برای خنده هایت برای صورتت وقتی شادی را می پراکند برای سکوتت وقتی به افق خیره می شوی دلم برایت تنگ شده برای نجابتی که نظیرش را هیچ کجا ندیده ام برای اعتمادت برای بخشیدنت برای باورهایت وقتی هیچکس را ملامت نمی...
  • ریشه چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 13:21
    آیا مشکل ما این است که واژه‌ها را نمی‌شناسیم؟ آیا مشکل ما این است که معانی را نمی‌دانیم؟ شاید! اما به باور من مشکل ما فراتر از اینهاست اکثریت ما در انسانی‌تربیت‌شدن و باور بر انسان‌زیستی مشکل داریم، اکثریتی که مخزن و منبع هزاران گرفتاری می‌شود ما در دادگری، مهرزیستی، حرمت‌داری و بطورکل در انسان‌باوری عمیقن مشکل داریم،...
  • ما؟! کیا!؟ چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 15:22
    بنی آدم !! بنی آدم اعضای یکدیگرند! بنی آدم اعضای یک پیکرند! سر دیگ آبگوشت بهم می‌پرند! تریت را عشق است با پیاز تند! بنی آدمش را ولل (ماکیاول) بنی حیوان! بنی حیوان اعضای یکدیگرند بنی حیوان از یک گوهرند بنی حیوان همه آدمترند!!! (ماکیان‌ول) " میازار موری که دانه‌کش است که جان دارد و جانِ شیرین خوش است" میازار...
  • مرز چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 11:44
    گاهی از حریم تو عبور می‌کنم، گاهی از مرز تو رد می‌شوم، گاهی به محدوده‌ی تو بودن، من اضافه می‌شود، گاهی ترا در خود و خود را در تو مخلوط می‌کنم. اگر این گاهها بدون اجازه‌ تو باشد، اگر این گاهها بدون میل و رضایت تو باشد، اگر این گاهها از گاهی گذشته و تکرار شود، آنگاه این عمل از شکل انسانی خود خارج شده و نامش ت‌ج‌اوز است....
  • اَه که چقدر غر می‌زنی! سه‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1388 10:28
    درود بر همه دوستانم، مجازی و غیرمجازی دوستانی که از اندیشه‌های آنها بهره می‌برم چه در فضای سایبر و چه در واقعیت. درود بر همه وبلاگ نویسان گرامی با هر سبک نوشتاری، تمام کسانی که گفتن و نوشتن و نقد و بررسی را به امید زندگی شایسته‌تر دنبال می‌کنند. درود بر همه کسانی که باوجود استفاده نکردن از دنیای مجازی دست و دلشان...
  • با و بر یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 15:30
    باهم‌بودن این فقط یک گفتار نیست، این فقط یک احساس نیست، این فقط یک تظاهر نیست، ازهم‌گسیختن عین روز روشن است همبستگی، مخصوص روزهای هیجان نیست دل‌های سرد را چگونه باید بهم پیوند زد؟!! باهم‌بودن پیش‌شرط زیستن است. این درودِ آغازین است، این، رسیدن به درک مشترکی است از لبخند این، از بین رفتن درد مشترکی است از برهم‌بودن....
  • داد دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 14:49
    هرگاه در یک مجموعه هر چیزی سرجای خودش قرارگیرد آنگاه گویند عدالت برقرار شده یعنی تعادل در این مجموعه شکل گرفته است خب اصلن چرا باید این تعادل باشد؟ چون اگر نباشد مفهومش اینست که آشفتگی بوجود آمده خب آشفتگی نشانه‌ی چیست؟ نشانه‌ی نبودن عقل و خرد است عقل و خرد چیست؟ همانکه جهان هستی براساس کاردکرد آن قابل بررسی است معنی...
  • گره یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 15:27
    هنر؟ عشق؟ کار؟ یا تجلی هزاره‌ها؟ گره‌های رنج و حسرت چکیده از انگشتان کوچکی که آرزوی فروخورده‌ی بازی را با رنگ سرخ فریاد می‌زنند نقش‌های هزاره‌ها برگرفته از جان کودکان انتظار، کودکان درد، کودکان خسته، دلشکسته نشسته در تار و پود رنگین تاریخ و زنانی که تجلی عشق‌های به یغما رفته را اینگونه با پشت‌های خمیده‌ی تاریخ رقم...
  • چشم‌هایت دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 14:45
    چون تویی گل باشد من چرا خاک نشوم برپایش؟ چون تویی گل باشد من چرا مهر تابان نشوم برتن مخملی گلبرگش؟ چون تویی گل باشد من چرا جاری نشوم بی‌منت به بر ریشه‌های رویانش؟ بودنم نیست اگر این نشوم هستی‌ام بی معنی است که اگر این نشوم نه برای نامی نه برای رنگی نه برای چیزی و نه به امید تلافی هرگز این شدن از سرشادی باید این شدن...
  • سبزآبی سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 11:45
    هست. آری هست! هستند. آری هستند! کسانیکه رنج ، درد ، غم ، ... و ناامیدی را در چشم‌ها می‌بینند و می‌فهمند ... اصلن نیازی به دیدن اشک نیست! کسانیکه که پندار و اندیشه پنهان را در چشم‌ها می‌بینند و می‌فهمند و هیچگاه منتظر آشکاری گفتار و کردار نمی‌مانند کسانیکه برای خود کسند و برای هیولا‌ها خس!!! اما... اما همه که...
  • ده آک دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 12:58
    چقدر از زنده بودن خود زندگی ساخته‌ایم؟ چقدر از زندگی لبخند ساخته‌ایم؟ چقدر از لبخند عشق ساخته‌ایم؟ و چقدر از عشق آزادی؟ گمان می‌بریم هیولا یک شبه آدمی را تسخیر می‌کند! اما دگر‌دیسی از آدمی به هیولا گاهی از دوران آغازین حیات است نوزادی که آغوش عطراگین مادر را لمس نمی‌کند حس مادری از دستها و چشم و گونه بر سر و گونه‌هایش...
  • مردانه دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1388 13:46
    چرا تا امروز سکوت کرده بودی؟ چرا؟!!! چرا نمی‌دانستی راهی که می‌روی به گه‌ستان است!؟ امروز که به ته گه‌ستان تاریخ چسبانده شد این سرزمین، انگاری که متحول شده‌ای، به خود آمده‌ای؟! مبارک باد! مبارک باد! هرچند دلم خون است دلم خون است ازین هزاره‌ها دلم خون است ازین زخم‌هایی که تو با همدستانت به پیکر ایران زدی! حاشا حاشا...
  • ... چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 13:37
    از صدای ناله‌اش پیداست صدا از درد زایمان است ایران در آستانه زایمان سختی‌ است آیا سزارین خواهدشد؟! و دریغ که نه پزشکی! نه بیمارستانی! و نه پرستاری ایران هنوزهم یک عشیره است باید در کوچ و هنگام کار کودکش را بدنیا آورد نور سبزی وجودش را احاطه کرده‌است امیدوارم اینبار کودکش زنده بماند نام کودک را می‌دانی؟!
  • اینگونه‌تمام‌رخ سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1388 15:40
    تا به حال شیطان را ندیده بودم اینگونه تمام‌رخ به خورشید اشاره کرد و گفت این تاریکی مطلق است و سیاهچالی را گفت اینجا حقیقت باقی است و من از عقل تهی گشتم لحظه‌ای اگر نبود سرشت نورانی عشق در وجودم، خود را باخته بودم به تمامی و روحم تَرَک برمی‌داشت . تا کنون شیطان را ندیده بودم اینگونه تمام رخ برای همیشه زشتی را شناختم و...
  • زنده‌ باد امید پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 13:04
    در ادامه‌ی نوشتار قبلی هرکسی که اعتبار بیشتری درمیان مردم دارد یقینن در درون خود نیز شخصیت با ارزشی است و این دو ارزش و اعتبار وقتی معنا دارد که در راستای رسیدن به حقیقت، هزینه‌شود وگرنه چرا باید زحمت خوب‌بودن و زیبا زندگی‌کردن به خود دهیم درحالیکه راحت زندگی‌کردن، هزاران بار ارزانتر است و گاهی مجانی! ، اگر فکر می‌کنی...
  • مُرداندن یکشنبه 14 تیر‌ماه سال 1388 15:46
    عادت کرده‌ایم ... عادت کرده‌ایم به خو گرفتن‌ها عادت کرده‌ایم به دلبستگی‌ها عادت کرده‌ایم به گذشته‌ها ما ملت خوش عادتی هستیم لطافت بویی که مارا به سالها پیش می‌برد چشیدن طعمی که افشرده‌ی روح مارا به دنیای کودکی می‌ریزد منجنیق خاطری که مارا به دشت گذشته‌های دور پرتاب می‌کند حالمان خوب است اگر یادش به خیری گفتیم و بد است...
  • پیروزی شنبه 6 تیر‌ماه سال 1388 15:12
    برای زندگی کردن بی‌نهایت راه وجود دارد اما برای درست زندگی کردن یک راه بیشتر نیست برای پیروز شدن هزاران راه وجود دارد اما برای پیروز ماندن فقط یک راه وجود دارد آنهم آکنده از شادی است
  • پایداری یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1388 10:06
    اگر این اصل در مهندسی جهان نبود هرگز جهانی تا به امروز وجود نداشت اصل تعادل اگر چیزی سرجای خودش نباشد پایدار نخواهد بود اصل پایداری مهمترین دلیل بقای جهان هستی است در تمام اشیاء و تمام مفاهیم . فضای n بعدی در کمترین ابعاد خود که جهان ملموس حیات است سه بعدی است پس هرآنچه که به پایداری نرسیده باشد دراین سه بعد آنقدر...
  • این چند نفر یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 11:11
    نوشتم و پاک کردم، بارها و بارها و سرانجام از گفتن و نوشتن منصرف شدم چرا؟ دلیلش مهم نیست. اما بسیار خلاصه عرض می‌کنم : اگر قرار است نظری داشته باشیم، اگر قرار است رای بدهیم، فارغ از اینکه اینکار یک حق است یا تکلیف و یا هر عنوان دیگری، بهترین گزینه در میان این چند محترم گزینه‌ای است که از ایرانی بودن و حفظ هویت ایرانی...
  • عمو قدرت سه‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1388 15:39
    اگرچه صلح آرزوی بشر است و همیشه لازم اما عدالت نَفَس زندگی است اگر تعادل نباشد هیچ صلحی واقعی نیست، بلکه سکوت مظلوم است از ترس جانش، از ترس مالش، از ترس آبرویش و یا هرسه‌ی آن و این یعنی جنگ خاموش، جنگ پنهان، جنگ بالقوه، آتشی زیرخاکستر و چه زیانباراست خشمی که فرو خورده شده، چیزی که تو آنرا صلح می‌بینی صورت معصومانه‌ی...
  • صدسال سردرگمی دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1388 14:42
    دوش در خواب دیدم انبوهی از مردم برگرد حکیمی حلقه زده و شتابان پرسش می‌کنند از راز خوب زیستن و چگونه رستگار شدن، هم‌همه‌ای بود و هرکس با صدای بلند مشکل خود فریاد همی‌کرد، غوغا که فرونشست اندکی بعد حکیم گفت: ای جماعت! از چه می‌پرسید؟ واز چه می‌خواهید؟ در حالیکه هیچیک وزن خود را نمی‌دانید برخی از شماها راههای زمینی را...
  • به خاطر دوست یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1388 15:31
    پنجه‌ی آفتاب از لای ابرها بیرون زده است. این یعنی روزنه‌های امید رخشان می‌شود و باز این یعنی یافتن نشانه‌ای از کسی که به دنبال هم می‌گردیم نیمه‌ی گم شده که نه! تمام ِگم شده‌ی هردویمان است هرکس برای خود، خودی دارد که در دیگران پیدایش می‌کند اما نه در هر دیگرانی. کسی هست که من خودم را در او می‌بینم و او نیز خودش را در...
  • مرد و اسب و قلب‌ خالی پنج‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1388 22:30
    آری آری ناهماهنگی زیاد است هر زمان شک ندارم ! نظم اندک، بد فراوان، بیداد میکند نامردمی اما، ما چی و خود ما کی و خود ما چکاره کاره‌ایم!؟ گویند دراین چندشنبه بازار، بهشت کسی را دهند که آب از چشمه‌ی حقیقت نوشد و نان از گندم آدمیت خورد، مقصود از این گندم و آن آب و آن یکی رویای مه آلود بهشت چیزی نیست جز دریافتن برخی اصول...
  • خواستن شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 09:40
    وقتی به گذشته نگاه می‌کنی، وقتی رد پاهای خود را پشت سرت نظاره می‌کنی، وقتی به تصویر خود در دیروزها می‌نگری، چه حالی به تو دست می‌دهد؟ چه حسی در تو می‌جوشد؟ افسوس! اندوه! حسرت! دریغ! پشیمانی! افتخار! غرور! لبخند! شادمانی! طنز! شرمساری! بدهکاری! طلبکاری! چه حسی؟ چه فکری؟ چه حالی ترا دربرمی‌گیرد؟ گاهی شاید ترکیبی ازینها...
  • 182
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 7