اصالت

 

کسی که می‌تواند به دیگران بیندیشد همیشه

کسی که خود را بخشی از همه می‌داند در همه جا

کسی که در خودش گم نگشته‌است و گیج نمی‌زند

کسی که عشق را با مالکیت بر جسم و جان دیگری قاطی نکرده‌است و بس.

کسی که مفهوم دوست داشتن را با خواستن دیگران برای امیال خود عوضی نگرفته است و بس.

کسی که دیگران را ابزار رسیدن به اهداف ارزانِ منفعت‌طلبانه‌ی شخصی قرار نداده‌است و بس.

او به یقین مفهوم دوست داشتن را دریافته و جانش را آکنده از مهر نموده‌است 

تو ... اگر چنین هستی پس باید قبل از آن پنجره‌های رو به زیبایی را گشوده باشی   

و شادی را در خود ابتدا میهمان و بعد همیشه میهمان و در آخر ساکن کرده باشی  

و همینطور طعم لبخند را چشیده باشی  

و این یعنی : خمیره‌ی جان تو با هنر که خمیره‌ی جان زیبایی است در هم آمیخته است  

و این یعنی شکوفایی تو   

تویی که خوشگل شده‌ای 

تویی که خوشگلی تولید می‌کنی

تویی که لبخند می‌زنی  

تویی که لبخند می‌سازی  

تویی که بودنت را جشن می‌گیرند، وجودت را شکر می‌کنند و حضورت را پاس می‌دارند

چون سرچشمه‌ی خوبی و نیکی می‌شوی  

چون منشا زیبایی و درخشندگی می‌گردی 

چون به بودن، معنا می‌دهی 

چون بامعنا می‌شوی ، امواج خط خطی افکارت آراسته می‌شود و آرامش در تو برای همبستگی با طبیعت همراه می‌شود و این پروسه موجب می‌شود که در حین حل شدن در جهان هستی، نقطه‌ی وجودت نمایان ‌شود، اثر می‌پذیری و اثرگذار می‌شوی و اندک اندک درمیابی که

اصالت یافته‌ای ،  

وجودت از معنا پر شده‌است و تعریف روشنی از خودِ پیوسته به هستی پیداکرده‌ای.

اکنون هنر یعنی جان تو، جانی که عصاره‌اش از دوست داشتن مایه گرفته‌است   

و این چرخه خود را به این شکل کامل می‌کند بدین ترتیب اینبار : 

هنر از زیبایی و زیبایی ازشادی و شادی ازدوست داشتن و دوست داشتن از زندگی زاده‌ می‌شود.

   

بودنت مبارک! حضورت خجسته! و جانت همیشه بخشنده باد !  ای دوست داشتنی 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد