دغدغه‌‌

 سطرهایی از دغدغه‌های یک هموطن  

 

اسمت را به من بگو! 

دستت را به من بده!   

رمزت را به من بگو!   

جانت را به من بده! 

من به مهر دست‌هایت برای مهر و امضای اسناد بلاتکلیفم نیاز دارم   

 

غم نخور!  غصه نخور!  

برای فرار از وحشت عصر نامردمی‌ها به من پناه بیاور و برای رفع تنهایت به من سر بزن

شادیت را دوست دارم پس بی‌محابا شادیهایت را نثار من کن 

چون تو  به من نیازمندی

... 

شبهای تیره و تارت را با من سپری کن دست بردار ازین دروطن خود غریب

چون من لحظه های خالی ترا با خودم پرخواهم کرد

جیبت را به من بده! 

روحت را به من بمال!

جیب‌هایم را به بانک سپرده‌ام جیب‌هایت را به من هدیه کن! 

 

... همه‌ی دغدغه‌های من تویی 

شانه‌هایت را برای بالا رفتن از دیوار مردم دوست می‌دارم !  

...

خاله‌ام مرده است  

خاله‌ات را به من بده! 

عمه‌‌ات هم بدک نیست ... هرچند عمه در دعواها چندان خوش‌یُمن نیست دوست ندارم کسی بگوید ارواح فلانِ عمت ! 

  

تو زنده و آزاد باش این حق طبیعی توست تا من زندگی کنم و از بودنم لذت ببرم  

 

می‌بینی من چقدررررررررررر به تو فکر می‌کنم ؟! 

همیشه به تو می‌اندیشم ! این آیا نشانه‌ی تمدن و بزرگی روح من نیست؟  

 

ابو عطا هم اصلن دستگاه خوبی نیست  

به همین جهت زبانزد خوبی هم ازآن نساخته‌اند  

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سپیدار یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 02:36 ب.ظ

Forward بشود به هموطنانی چون پیمان جان!

کسی که می‌تواند به دیگران بیندیشد همیشه
کسی که خود را بخشی از همه می‌داند در همه جا
کسی که در خودش گم نگشته‌است و گیج نمی‌زند
کسی که عشق را با مالکیت بر جسم و جان دیگری قاطی نکرده‌است و بس.
کسی که مفهوم دوست داشتن را با خواستن دیگران برای امیال خود عوضی نگرفته است و بس.
کسی که دیگران را ابزار رسیدن به اهداف ارزانِ منفعت‌ طلبانه‌ی شخصی قرار نداده ‌است و بس.
او به یقین مفهوم دوست داشتن را دریافته و جانش را آکنده از مهر نموده‌است .
++++
می‌بینی من چقدررررررررررر به تو فکر می‌کنم ؟!
همیشه به تو می‌اندیشم ! این آیا نشانه‌ی تمدن و بزرگی روح من نیست؟
++++

سطری از دغدغه هایت نشان گر همان اصالتت است و بی شک کسی که می داند و می تواند به فکر دیگران باشد، همیشه. انسانی معمولی نیست! شاید هم نمونه ی زنده ای از این حرف که « اگر در وجود انسان ها جستجو کنی به معدنی از طلا دست خواهی یافت!» باشد.
می دانی؟ خوشحالی من از این است که آدم دغدغه های خودت هستی، حتی اگر ده سال هم بگذرد باز هم لابه لای جمله به جمله ی حرفت می شود فریادی از « فرهنگ انسان بودن» را شنید.
پس من هم می گویم : بودنت مبارک! حضورت خجسته! و جانت همیشه بخشنده باد ! ای دوست داشتنی
فقط این دغدغه ی به فکر دیگران بودن سخت ترین نوع دغدغه است!!!



اول به دقت و ظرافت نگاهت تبریک بگم

سپیدار نازنین

در علم انفورماتیک، آنالوگ بودن جای خود را به دیجیتالی شدن داد این برای تکنولژی هوش مصنوعی و رباتیک ضروری بود اما همین اتفاق به شکل دیگری در انسان‌ها رخ داد

آدم ها روز به روز از ماهیت انسانی تهی می‌شوند و به اعداد می‌پیوندند
مفاهیم از دست می‌روند و ارقام پر رنگتر می‌شوند

امروزه آدمی را به تعداد شماره حساب بانکی، به رقم موجودی، به کد ملی، به شماره شناسنامه، به شماره موبایل، به تعداد داشتن‌های چند رقمی و به بی شمار اعدادی که جان ندارند درجه بندی می‌کنند
فوتبالیستی که x میلیون دلار می‌ارزد
پزشکی که برای جراحی مغز y میلیون می‌گیرد
مهندسی که برای ساخت یک پل معلق z میلیون طلب کرده است
نویسنده‌ای که در برج عاج زندگی می‌کند
و ...
اما آنچه که ازین عددها تراوش کرده‌است پوچی معانی و از دست رفتن اصالت است خود انسان فراموش شده و افسردگی جان انسان را مچاله کرده است
هرچند که این بیراهه درحال رسیدن به بن بست است اما انرژی فراوانی از جهان را صرف خود می کند
جهانی که یک لبخند درآن با هیچ رقمی قابل جایگزینی نیست

دنیا را زیادی آدم‌ها نمی‌سازد و همینطور فراوانی ماشین و ابزار، این تعداد آدم‌ها نیست که به جهان معنا می‌بخشد بلکه آنچه می‌تواند به زندگی معنا دهد زیادی فهم است، درک است و اصالت یافتن

درجهان اگر کس است شاید یک حرف بس است

پاینده باد و شادمان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد