پردازش

* آقای شریفی ازروی غریزه رفتار می کرد و خودش اینطوری تربیت شده بود به همین خاطر اصلا به غیر طبیعی بودن راهش پی نمی برد  .

* ایشون با برنامه و طراحی قبلی و کاملا حساب شده ازین روش استفاده می کرد .

* او با این روش درواقع شیوه تدریس و کنترل کلاس رو به انجام می رسوند .

آقای شریفی خودش قربانی یک فرهنگ ناسالم از جامعه ای بود که توان هیچ تغییرپذیری و ایجاد تغییر رو نداشت

ایشون فقط درحال تسکین دادن به ناکامی های روح و روان خود بود و این روش بهترین راه تخلیه عقده های عمیقی بود که درجانش سنگینی می کرد.

* او ازاینکه هیچ کس با هیچ روشی نمی تونست باهاش مقابله کنه عصبانی بود و خیلی دلش می خواست سرانجام کسی پیدا بشه حالشو بگیره و از پسش بربیاد و .....

* از نظر آقای شریفی دروغ مصلحتی اونم برای مجاب کردن دیگران به پیمودن راه درست ( درس خوندن ) نه تنها بد نیست بلکه پسندیده هم هست.

اما بچه ها ............

* همه یادشون بود که چی گفته شده و چی داره عمل می شه اما قدرت مقابله نداشتن .

* بعضیا یادشون بود و خیلی ها فراموش کرده بودن و به همین خاطر بیانش فایده ای نداشت.

* انقدر گرفتاری درسی ایجاد شده بود که فرصتی برای بیان و پرداختن به وعده های معلم نبود.

* حافظه تاریخی ما کلا دچارمشکله و به همین خاطر قول هایی که بهمون داده می شه اگر کمی زمان ازش بگذره اکثرا ازیادمون می ره

* شاگردهای ضعیف از ترس تحقیر شدن نمی تونستن حرف بزنن ، شاگردای متوسط برای درس هم وقت کم می آوردن تا چه رسد به این مسایل و شاگردای زرنگ هم فقط درس براشون مهم بود و به هیچ قیمتی حاضر به از دست دادن موقعیتشون نبودن

شاگردا پیش خودشون می گفتن اگه قرار کسی هم مایه بذاره بهتره از زرنگا باشه .

شاگرد زرنگا هم حتما می گفتن بهتره بقیه اینکارو بکنن (مخصوصا اونایی که به ورزش بیشتر علاقه دارن)

ترس ، طمعه ، من چرا خودمو جلو بندازمو خراب بشم ، ول کن بابا بی خیالش ، خودتو به گیجی بزن بذار بقیه پیش قدم شن ، زرنگ باش و از حاصل کار دیگران استفاده کن ، خودتو با شاخ گاودرگیر نکن از جمله باورهاییه که تو فرهنگ ما به شدت رخنه کرده و همین هم کافیه که ما هیچ وقت نتونیم گروهی فکر کنیم ودسته جمعی حرکت .

 

* وجود هزاران بدبختی و گرفتاری که دامن خانواده هارو گرفته دروجود تک تک دانش آموزان باعث می شه که هر فردی سنگینی بارخودش رو( که ناخواسته به دوشش نهادن بدون اینکه در پدید اومدن اون نقشی داشته باشه ) هم به زور و زحمت خرکش کنه تا چه رسد به مشکلات گروهی .

* اختلاف طبقاتی ، قومی ، زبانی و احساسات منفی بیکرانی که ( در موفقیت بهتره دیگران ) از درون ما تراوش می کنه انقدر قوی هست که از کنار هم نبودن هیچ ناراحت نشیم .

نبودن نهادهایی در کنار مدرسه و آموزش و پرورش تا به ما یاد بده که اصلا بشر فقط به این خاطر از غار نشینی و تک روی به تمدن گرایی و جمع زیستی رسید که فهمید نوع آفرینش اون طوریه که " با هم بودن " بهترین تجربه زندگیه.

* نبود دانشمندان ، روانشناسان و پژوهشگرانی که یاد بدن به معلم که معلمی کنه و به دانش آموزان که هماهنگ و یکپارچه در مقابل درستی ، درست و درمقابل کژی مقاومت عاقلانه کنن

* یاد بگیریم که هر کس به اندازه خودش قدرت داره و باید از قدرت خودش خرج کنه و انتظار نداشته باشیم مجانی سوار قایق دیگری بشیم تا از سنگینی بیش از حد همگی غرق بشیم  

* یاد بگیریم در باره هر موضوعی بسیارفکر کنیم ( بسیار فراوان ) ، با آرامترین لحن و شیرین ترین سخن بیان کنیم و با ملایمت و نرمی باور خود رو عرضه کنیم بدور از خشونت و پرخاشگری و با هزینه کردن از داشته های خودمون

* تاریخ ما سوخته تمدن ما برباد رفته آیین ما فراموش شده دانش و تجربه ای که هزاران سال گذشتگانمون ،  براش جان فرسودن در سیل و طوفان و دود و رود ویران و غارت و سوخته و رفته ! باید از خاکستر خود برخیزیم ...............

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد