یتیم شناسی

یتیم الوژی اگرچه واژه ترکیبی فارسی - لاتینه واساسن هم خیلی کاربردی نیست اما حاوی دو بار معناست یکی بار طنزآلود و دوم بارحرص آلود علمی !

یادمون نره که قرار داشتیم درباره آدمایی که تیپشون یتیم می زنه و این کلمه رو بکلی "کیچ " *   کردن صحبت کنیم در ابتدا اجازه بدین یه چیز بدیهی بگم : ما فرزندان ایران ! دوتا چیز مهم داریم

1-     خونه

2-     خونواده

خونه = جایی برای دور هم بودن چند نفرمتشکل ازپدر، مادر ، خواهر و برادر

خونواده = جایگاهی برای اون چند نفرازنظر نسبت ( دختر خونواده ، پدرخونواده )

این حالت معمول یه خونوادس اما در حالتهای مختلف می تونه شکل های مختلفی از خونواده ( از نوع ایرانی ) وجود داشته باشه مثلا یک پدر و سه همسر بنابرین بچه ها یه جورایی سه تا مادر دارن یا خونواده ای بدون پدر( فوت شده یا جدا شده ) ، خونواده ای بدون پسر یا خونواده ای بدون مادر( بازفوتی یا جدا گشته ) و ......

اما مهمترین چیزی که درهموشون یکسانه شکل گیری تیپ بچه هاست تعریف تیپ یادتونه ؟ خب تیپ کلمه ایه که تو گفتار روزمره مون  زیاد بکار می بریم .  تیپ زدن ، به تیپش نمی خوره ، خوش تیپ! اما با تعریفی که کردیم ،‌ تیپ دراین سلسله نوشتار یه جورایی همون استیله و هردو همون شخصیته . تیپ یا شخصیت تعاریف خیلی زیادی ازشون شده ........

اما برای ما تیپ طبق تعریف خودمون از پنچ آیتم تشکیل شده ، شنیدین می گن الهی که چهار ستون تنت سالم باشه ننه حالا منم آرزو می کنم پنچ ستون تیپتون سالم ومیزون باشه عزیزان !

قیافه ، پوشش ، گفتار ، کردار، اندیشه

حالا به نظر شما با این تعریف ، آدم خوش تیپ بازم زیاده ؟ منکه عمرا فکر نمی کنم به راحتی بتونم بین صد نفر پنج نفر هم پیدا کنم آخه فکرشو بکنین یه کسی که هم خوش قیافه باشه هم خوش لباس هم خوش گفتار و خوش کردار و هم خوش فکر و اندیشه تا بشه گفت آقا یا خانم خوش تیپه !

راستی  خوش قیافه بودن یکم با خوشگلی ( زشت – زیبا ) فرق می کنه خوشگلی که بیشتر هم در باره خانم ها بکار میره یه امتیازغیرارادیه ( خدادادی ) اما خوش قیافه بودن دست خودمونه ( خوش قیافه بودن نه خود قیافه ) چطوری ؟ با استفاده از تناسبها و تقارن ها مثلا در آرایش مو و .... داشتن لبخند بر چهره ( چهره باز) و از همه مهمتر راضی نگه داشتن خودمون از قیافمون باور کنید این فاکتوربسیار مهمیه در خوش قیافه بودن ،  خیلی از آدما رو می شناسم ( خانم و آقا ) درکل زیبا و خوشگل هم هستن اما درنگاه دیگران نمره جذابیت نمیارن و امان از دست این فرهنگ و این خانواده و این تربیت ! می دونید که خوشگلی تو انتخاب و ازدواج چقدر مهمه ( البته بازم در بین ما  فرزندان ایران ) حالا خودتون بگید منطقی نیست اینهمه جراحی سر و صورت تو ایران ؟ ما آقایون چه از نوع تحصیل کرده و مثلا روشنفکر و چه از نوع سنتی و مذهبی در انتخاب همسر و دوست و حتی همکار به اولین و اصلی ترین چیزی که بها می دیم خوشگلی نیست ؟؟؟ نه راستشو بگید ؟؟؟ اینطور نیست ؟ بیشترمون که اولی و آخری نداره فقط و فقط با این فاکتور زن رو می شناسیم و بس .  حالا خانما حق ندارن که 99 درصد عمرشونو صرف این دغدغه و نگرانی بکنن ؟ اگه  کل زندگی یه خانم خلاصه بشه تو آرایش سر و صورت وفرم دادن اندامش اونوقت چطوری  و با چه امیدی ما باید بگردیم دنبال خانم های خوش تیپ . خدا بگم این مادران خوب مارو چکار کنه ! که از دوسالگی تا سن دایناسوری تو گوش پسراشون می خونن " برات یه زن خوشگل می گیرم " ...............  ( خودشون آتیش می زنن به خودشون ) اگرم یه وقت می گن یه زن با کمالات و اینا ،  اصلا باورنکنید چون باز منظورشون همون خوشگلس

البته که خوشگل بودن خیلی خوبه ! کی بدش میاد ؟ اما هر چقدرکه خوش تیپی پایا و ماندگارتره خوشگلی صرف ،  تیزپا و زودگذره ( چقدرزود مردا خوشگلی یه زن رو فراموش می کنن و براشون عادی میشه و تکراری ) اینو از تجربه شخصی و زندگی دیگران به راحتی میشه دید  ...... خلاصه

روی سخن  با پدر و مادرها بود درشکل دادن شخصیت کودک. موضوعی که تازه میخوام بهش بپردازم درادامه " یتیمولوژی "  ، عدم تعادل درصرف پول ، وقت ، امکانات و محبته . اینو که همه می دونیم که یکی از ندونم کاریهای پدران و مادران عزیزهمین بی عدالتیه و ازون بدتر چیزی که من در بیشتر خونواده ها دیدم ، بها دادن بیمار گونه و بعضا جنون آمیز به یکی از بچه هاست اینو تو خونواده های همدوره خودم یعنی از دهه هفتاد به قبل رصد کردم ( برخلاف دهه فعلی که ماها  پدر و مادر شدیم با یه بچه یا حداکثر دوتا دهه های قبل حداقل دو بچه ای بودن و حداکثر n تایی ) بازم مقصود بیشتر خونواده هاس نه همشون بطورمطلق . حالا به راحتی می تونید نمونه های نزدیک دور و برتون رو بررسی کنید چقدر ازین تیپ پیدا میشن ؟ دختر یا پسر بودنش مهم نیست سنشم همینطور ( حتی خودش ممکنه بچه داشته باشه ) طرف هیچ بیماری یا نقص عضوی که حس دیگران ( خصوصا والدین) رو به کمک و توجه بیشتر وادار کنه نداره اما چنان در مرکز احساسات و کانون گرم خانواده لمیده که نگو و نپرس و به هیمن دلیل اکثر این فرزندان تیپ خاصی به خود می گیرن طوری که از تمام دول دنیا ،  آشنا و غریبه همون چیزی رو می خوان که پدر و مادرشون بهشون میده یعنی " توجه افراطی و کمک بی شائبه " و گویا همه وظیفه دارن طوری رفتار کنن که آب تو دل طرف تکون نخوره در غیر اینصورت به غیر از توقع بی جا و طلبکارانه و پرخاشگرانه ،  یتیم نمایی به عنوان بهترین شیوه بکار برده میشه . قیافه زرد و زارگرفتن ، لباس رو کمی آویزون و .... حرف زدن شل و ول ، تنبلی مفرط و نگاه ملتمسانه.....  وای که آدم نمی دونه چه خاکی برسر احساس خودش بریزه ! طوری که باورت میشه طرف همه عزیزانش رو همین الان از دست داده و به کمک آنی تو محتاجه تازه تو اونو می شناسی وای به حال کسانی که نمی شناسنش ...........................چرا واقعا ؟؟؟

چرا پدر و مادرها به این بیماری دچار شدن ؟ باور کنید این یه جور بیماری روحیه که مزمن شده و شکل فرهنگ به خودش گرفته ! وحشتناک تر اینکه به بچه هایی که مستقلن و کمتر خواسته هاشونو مطرح می کنن(بدلیل درک و شعور بالا ) نه تنها توجه نمی شه بلکه همین والدین عزیز ازشون می خوان که اونا هم خودشونو وقف اون خواهره یا براده کنن ( همون یتیم زدهه ) حالا اینو شما در چند ... چندین ..... چند صد  ..... چندین هزار و  چندمیلیون خانواده تعمیم بدین و مشاهده بفرمایین چه فاجعه ای تو این سرزمین کهن در خاموشی کامل اتفاق افتاده و می افته  و دامنه های اون همچنان ادامه خواهد داشت  . این فقط یه تیکه از تربیت های خونواده ایرانی تحت نظر  پدر و مادر محترم هست اجازه بدین ادامشو بعدا بریم


 

مشخصات کیچ :
تعریفی جامع و مانع از کیچ ممکن نیست. اما می‌توان
چند ویژگی‌ ِ آن را برشمرد. نخست این‌که کیچ رابطه‌ای تنگاتنگ با کلیشه‌ها دارد. او با به خدمت گرفتن کلیشه‌ها، احساسات ِ رقیق ِ مخاطب را نشانه گرفته و با انگشت گذاشتن مبالغه‌آمیز بر آن‌ها، احساسات‌اش را برمی‌انگیزد، تا مقبول واقع شود. اما این برانگیختگی، کم‌مایه و آبکی است، چرا که محتوای‌اش در سطح جریان دارد و به عمق نمی‌رسد، چون کیچ اساسا ناتوان از رسیدن به عمق است. کیچ پدیده‌ها را رمانتیک کرده و با آب و تابی اغراق‌شده آن‌ها را غیر واقعی جلوه می‌دهد. او واقعیت را مخدوش بازتاب می‌دهد و آن را به شکلی بسیار ساده شده و نادقیق به سلیقه‌های تربیت نشده و غیرانتقادی عرضه می‌کند. کیچ همواره و در همه‌ی عرصه‌ها، تقلید صرف و غیرانتقادی و تابعی از سلیقه‌ی توده‌ها است و اغلب نقش و کاربردی غیر از دکور ندارد
.

 

خودمونیش : کیج یعنی باسمه‌ای  ِ ساختگی، غیرواقعی و کلیشه‌ای


 

تابو

این نوشتار احساس تشنگی شدید منو نشون می ده به روشن شدن یه " حس "  به خاطر همین در راستای یتیمولژِی لازم دونستم این حس رو درمیون بگذاریم اجازه هست ؟ *

حتما کلمه تابو رو بارها شنیدین ، فارسیش ترجمه شده " پرهیزه "

تابو چیه ؟  خب خودمونیش یعنی دربست پذیرفتن چیزی بدون حق اظهار نظر .

وقتی فکر یا باوری ( معمولا هم کهن ) را بدون نقد وبررسی پذیرفتی و مبنی قرار دادی درواقع شما هم در ردیف همگان هستی اگر چنین نکردی پس مثلا تابو شکنی کردی و اینکار هزینه های خودش رو خواهد برد

اماغیر خودمونی ! تابو چیست ؟

تابو یا پَرهیزه آن دسته از رفتارها، گفتارها یا امور اجتماعی است که بر طبق رسم و آیین یا مذهب، ممنوع و نکوهش‌پذیر است. برای نمونه نام بردن از اندام تناسلی در محافل رسمی در بسیاری از اقوام جهان یک تابو است.

                                                از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

خب تا اینجا درسته اما من احساس می کنم کامل نیست چرا ؟ چون هیچ آدم عاقلی نمی‌گه رد شدن از چراغ قرمز و یا نپرداختن مالیات تابوه !تابو در تعریف بالا ممنوعه بیرونیه درحالیکه یه جوشش درونی می خواد اونو فاش کنه همین مثال تعریف رو " نام بردن از اندام ..... اگه دقت کنیم بعضی وقتا دلمون می خواد خیلی راحت بیانش کنیم اما جیز و بد بودنش مانع می شه .  شاید ! نمی دونم شاید تو فرهنگ و ادبیات ما طنز و کنایه و دوپهلویی ریشه مهمترش تو همین حس باشه .  تابو !

ریشه یابی

اصل این واژه مربوط به زبان اهالی جزایر پولینزی در جنوب اقیانوس آرام است. مردماین جزایر این واژه را برای برخی ممنوعیات آیینی و نسبتا مرموز (زنای محارم، لمسکردن رئیس قبیله،...‌)‌به کار می‌بردند. یا شاید بشود گفت درباره‌ی ممنوعیاتی کهنمی‌توانستند علت آن را ـ حتی برای خودشان ـ به درستی توضیح دهند

اما تابوی امروز ما چیز دیگه ایه ، مقدس شدن چیزی و یا نقشی که نباید دربارش فکر کرد واگر هم فکر کردی هرگز نباید اونو فاش کنی یعنی جوشش درونی برای فاش کردن و منع بیرونی برای اظهار

بعضی وقتا این حس همیشه (درون - بیرون)نیست بلکه جنگ دو حس درونیه ( درون-درون ) رنجشی از معشوق یا رنجش از والدین .

هیچ کس از نقش مادر نمی تونه ( جرات نمی کنه ) جز تعریف و تمجید و ستایش و به خاک مالیدن خود ، چیز دیگه ای بگه هرچند دیده و یا لمس کرده باشه ! (درون- بیرون)اما آیا همه کسانی که فرزند آورده و بزرگ می کنند نقش مادری را نه عالی بلکه در حداقلی هم بلد هستن ؟  چرا این ؟ بذار بپرسم آیا همه زنانی که نقش مادر رو پیدا کردن حس و توان مادری رو بدست آوردن ؟ جواب : البته که نه !  چه بسیار زنانی که حتی الفبای اونو نمی دونن تا چه رسد .........  خب حالا بچه های این زن چه احساسی نسبت به مادر دارن ، کسی که آب و غذا و ... و خواب  اونارو فراهم کرده (درون – درون)

بازم یه حکایت برای روشن شدن تابو :

شاعرى در بستر مرگ به این و آن سفارش کرد که اول وى را به خاک بسپارند و بعد وصیت نامه اش را بگشایند. چنین کردند و چون وصیت نامه اش گشودند دیدند در آن نوشته من از صداى بلبل بى زارم اما چه کنم ناگزیر بودم بیت ها در وصف این صداى زق زق ناخوش بسرایم، برایم دلنشین، صداى کلاغ است با آن تنوع بم. دیگر آن که گلستان سعدى پر از بدآموزى است و معیار ادب نیست اما تا زنده بودم جرات نکردم اینها بازگویم و آخر این که بهشت زیر پاى مادران نیست. چون پدر بیچاره ام رنج بسیار برد و در جوانى دق کرد. مادرم شوهر کرد و در همه عمر به راحتى زیست. من هم پدرم درآمده است و مادر بچه ها هیچ قدر نمى داند

 

اصلا مهم نیست اون نظر و دیدگاه فرد درست باشه یا غلط و چه بسا فکر یا احساس تابو شکن بعضی وقتا واقعا هم جالب نباشه مثلا کسی که صدای کرکس رو به بلبل ترجیه بده خب طبیعیه از نظر اکثریت این رده اما منظور از تابو شکنی یعنی اجازه داشته باشی احساستو همونطور که هست بیان کنی مجبور به تظاهر و ریاکاری و مراعات حال اکثریت نشی  به خاطر همین اجبارهاست که هر نوع تابو شکنی بسته به زمان و مکان و تاریخ و موقعیت های مختلف هزینه های مختلفی داره

بذارید اینو روشن و واضح بگم هدف از به نقد کشیدن ، اصلا دعوا و اخم و پرخاشگری و مصیبت سازی و این حرفا نیست قرار نیست با نقد یک فرد یا نقش اون ، دنبال مقصر بگردیم و رو به قبلش کنیم هرگز!  بلکه این یه جور خودکاوی ، فرهنگ کاوی و درواقع بازید از خودمونه منتها با دقت و نور انداختن به تاریکی ها تا ..... تا ... چی ؟ تا هر چه بیشتر و بهتر و خوشگلتر خودمون رو مرتب کنیم آرایش کنیم و به ایده آل هامون نزدیکتر 

برای داشتن یه نقاشی زیبا و دلنشین که پازلش کنی چیا لازمه ؟؟؟

زیبایی تک تک قطعه پازل ها و درست چیدن اونها .

اما ازون مهمتر طرح و نقش و ایده ای که تو ذهن باید داشته باشی تا بتونی نقشبندی اساسی دربیاری براین اساس به باور من اگر پدر و مادر "خوداولیه" یا "خود بزرگتر" ما باشن پس بزرگترین و ریشه ای ترین تابوی جهان همین پدرو مادر خواهند بود برای شکستن هر نوع تابویی ابتدا باید اینرو شکست !

البته نقش پدری و مادری نه شخص پدر و مادر

 

 

*  این اجازه خواستن یعنی اگه آره یا نه حتما بگین تو کامنتهایی احتمالی که لطف خواهین کرد دست کمش اینه که ادامه نده !

 

 

پی نوشت :  یه کم دیگه !

 

یتیمولوژی

دیدین بعضی قیافه ها در عین اینکه هیچ ایراد و اشکال سلامتی درشون نیست یه حالت خاصی دارن طوری که با دیدن اونا احساس ویژه ای در آدم بوجود میاد شاید حالت و فرم بدنیشون با رفتاری که ازونا سر می زنه باعث تولید این احساس می شه مثلا تیپ طرف بطور ذاتی مظلومه ، یه تیپ دیگه که اتوماتیک فقیروعاجز میزنه یا درحالت مثبتش طرف بطور ژنتیک با نظم و دیسیپلینه دربین این تیپ های جورواجور حتما برخوردین به کسانیکه بطرز تابلویی یتیم می زنن این نوشتارمربوط به این عزیزان ! یتیم نماست . قبلا از تمام دوستان و بزرگوارانی که نزدیک یا دورترها پدر ، مادر و یا هردوشونو از دست دادن پوزش می خوام و منظوردراینجا فقط استفاده از بار معنای تاریخی این کلمه است و دیگر هیچ ، چه بسا بیشتر این عزیزان بقدری مستقل و استوار و خودساخته هستند که زبانزد می شن اما تعداد بیشماری فرصت طلب از نزدیکترین افراد دوروبرمون تا اونورکره زمین ازحس وحال موجود این کلمه کاسبی راه انداختن بعد ازین مقدمه اجازه بدین طبق قرارمون :

 

قیافه = شکل و شمایل ، ظاهر ( از قد و هیکل و وزن و سر و صورت ......تا رنگ چشم و پوست و مو )

 

پوشش = نوع و رنگ لباس ، کفش و جوراب و رنگاشون ، اندازه و قواره اونا و هماهنگ بودن یا نبودن همشون

 

رفتار = هر حرکتی که ازیه موجود زنده سرمی زنه ! حتی پلک زدن (ارادی و غیر ارادی )

 

کردار = رفتاری که تحت کنترل عقل و از روی تصمیم باشه مثل تند یا آهسته راه رفتن ، نحوه برخورد با تمام محرکهای بیرونی ، تمیزی و مرتب نگه داشتن ظاهر یا برعکس ............. تا طرز نگاه کردن ( چه خوب و چه بد )

 

گفتار = هر صدا و صوتی که تحت کنترل و با تصمیم باشه ( حرف زدن ...... تا صدای خنده و ادایی که افراد گنگ درمیارن

 

پندار = خیال ، تصور و نقاشی ذهن در باره هر چیزشدنی یا نشدنی(مثل دیو و پری و جن و روح و هیولا و پرواز و  .... )

 

اندیشه = پنداری که در مدل ریاضی قرار بگیره ( مثل خیال پرواز آدمهای اولیه که به اندیشه پرواز تبدیل شد و سرانجام عملی شد ) حالا اگر بخواهیم فرمولیزه کنیم

 

تیپ = قیافه + پوشش + گفتار + کردار + اندیشه

 

اگر کمی دقت کنیم فقط قیافه چندان دست ما نیست  بقیه می تونه تحت کنترل و خواست خودمون باشه ما در داشتن اولی حتی اگر با جراحیهای گوناگون تغییرش بدیم در بلند مدت برمی گرده به حالت قبل و یا بدتر، دفرمه می شه ( بینی ، صورت ، گونه ، فک و چونه وچشم ، شکم و باسن و یه کم قد و ابرو .... فقط در مدت زمان معین ( که براساس علم ژنتیک رو آدما کم و زیاد داره ) تغییرات رو حفظ می کنن بعد از اون زمان حتی با جراحی مکرر دیگه توان حفظ تغییرات رو ندارن مگراینکه قیافه یکی مثل مایکل جکسون که همیشه باید تحت نظرو مراقبت بهترین و گرونترین جراحا باشه تا فرم و ریخت هنریش کمابیش افت نکنه البته اونهم دچار عوارض زیادیه بهرحال قیافه از ریشه های ژنتیک سرچشمه می گیره که تابع میلیونها برخورد تصادفی غالب و مغلوب ژنهاست .

حالا چرا باید اینارو باهم مرورکنیم ؟ به خاطراینکه درباره تیپ حرفای زیادی داریم ......