سکوت

 

و او با سکوتش مرا کشت! سکوت، خاموش‌ترین خشونت تاریخ است و کشنده‌ترین هم.

 

نازلی

 

بهش می‌گم حالا فهمیدی چرا باید الکی خوش‌بود؟

میگه ها؟!

میگم زهرمارو ها! هی باید به این مغزای بیچارمون فشارهای عصبی بیاریم و غصه بخوریم، درسته  که شادی عمیق باید از فضای شاد کلی بوجود بیاد اما حالا که نیست اگه اون یه ذره رو هم ما به زور تولیدش نکنیم می‌دونی چی می‌شه؟

مثل این آدمای خنگ میگه خب چی‌ می‌شه؟!!

میگم هیچی امروز شکیبایی فردا تو! تازه اون بنده‌خدا یه اسمی رسمی چهره‌ای چیزی داشت که بعضیا براش یه آهی بکشن و یه افسوسی بگن آخه بدبخت! برای من و تو حتی اون آهه رو هم نمی‌کشن و بازم خسروخان گردونه شصت و چندسالی رو گردونده بود، بیچاره! من و تو مثلن اول جوونیمونه

میگه چه فرقی می‌کنه؟! حالا دو روز بیشتر زجر بکشیم، دو روز بیشتر شاهد این دنیای خاک برسر بشیم که چی ! یه باره سرمونو بذاریمو راحت بشیم که خیلی بهتره

گفتم با این حرفا تو تا همین حالاشم زیادی عمر کردی نه آقا جان تو دوست داری بمیری بسم‌اله  مزاحمت نمی‌شم، اینطوری ماهم یه چند روزی تریپ مشکی می‌زنیمو مثل بچه های آبادان عینک ریبنی چیزی ... آقا تو بمیر!  خوش می‌گذره

یه‌مرتبه انگاری که داشته خواب می‌دیده از جا کنده می‌شه و می‌گه بله! من بمیرم و بشم ارتحال شما برید ...

حرفشو قطع کردمو گفتم اون سبک دیگه‌ قدیمی شده داداش تو همینکه تصمیم بگیری بمیری کافیه چون به اندازه یه نفر از صرفه‌جویی آبو برقو گازو مسکنو کارو زنو زندگی و همه چی به دولت کمک می‌کنی حالا خود دانی اگه می‌خوای به وظیفه ملیت عمل کرده باشی چراکه نه؟!!

مردن به از بودن شدن خاصه در تابستان

که نه برقی هست و نه کولری و نه عشق

وارتان سخن نگو! که دنیا سخت روی بیضه‌ی اتم نشسته!


 

اشراف‌زاده

 

نیازی نیست برای مراقبت از هر سقوطی به خود سخت بگیری و مضطرب باشی همه چیز روشن و ساده‌است، نجیب‌زادگان کسانی هستند که هرگز و به هیچ قیمتی حاضر به خرج کردن دیگران برای امیال خود نباشند و اشراف‌زاده کسی‌است که شرافت هیچ کسی را در بی‌شرفی خود هزینه‌ نکند، بیچاره دزدانی که برای قالپاقی به حبس می‌روند و بدنام‌ می‌شوند!

تو انسانی و حتمن اشتباه خواهی‌کرد، این مهم نیست! اشتباه کردن خاصیت توست آنچه پس از اشتباه مهم است پذیرفتن آن و پرداخت تمام هزینه‌های آن است، تو باید برای تمام کارهایت از جیب خودت خرج کنی و هرگز راضی به خوردنِ مفت از جیب دیگران نگردی.

اگر اینگونه‌ای پس تو بدون شک یک اشراف‌زاده‌ هستی

راستی کسی که دیگران کار می‌کنند و او حاصل رنجشان را می‌برد نامش چیست؟

 

بابا اقلن یه پی‌نوشت بذار و بگو منظورت دانشجوهای جوان و فارغ التحصیلان کلافه‌ای که دنبال کار می‌گردن و کسانی که کارشونو از دست دادن و احتمالن از بیمه یا قرض استفاده می‌کنن و ازین نوع موقعیت‌ها نیست 

یعنی این موضوع بدیهی نیست؟!!

خب چرا ولی بعضیا ممکنه به خودشون بگیرن!

چشم

خیال

 

ترجیح می‌دهم با این‌خیال زندگی‌کنم که زیباتر از دنیا جای دیگری وجودندارد تاوقتیکه مردم چیزی را ازدست نداده ‌باشم حتی‌اگر پس از مرگ، قدرت کهکشان پیمایی بدست آورم تا اینکه با این‌خیال زندگی‌کنم که زندگی ِبهتری هم هست و زمانیکه مردم با افسوس ببینم جز تاریکی چیزی‌ نیست.

و اینگونه نخواهد شد مگر : 

بدی نکنم !

شادی کنم !

و دوست بدارم !

با تمام سختی‌هایش.

 

خیلی گرونه!

 

قیمت یک آدم مستقل چنداست؟

مستقل به مفهوم الینه نشدن! مسخ اینهمه ظواهر بی‌محتوا نگشتن(خب یعنی‌چی؟) مستقل به معنی روی پای خود ایستادن، یعنی باگت به نرخ روز نخوردن! ( زبان‌زدها به روز نیستند والا نان تازه را باید به قیمت تازه‌گیش خریددیگر  مگه‌نه ؟)

مستقل یعنی زیر بار حرفهای احمقانه نرفتن، یعنی زیر پا نگذاردن حقی برای مثلن ملاحظه‌کردن کسی، راستی برای ملاحظه کاری چرا از حق و سهم خود مایه نمی‌گذارند؟

مستقل یعنی برای زندگی برنامه داشتن و قبل از هرکسی وامدار خود بودن و اگر توانش بود برای زندگی کسی که از تو کمک می‌خواهد نیز.

مستقل شاید کمی مزه‌ی کله‌شقی هم می‌دهد، شاید، اما این به مفهوم کله‌خری نیست.

مستقل اما به معنی کمک نگرفتن از دیگران وقتی از تمام توانت استفاده کرده‌ای هم نیست، همینطور پافشاری احمقانه در رد کردن همفکری، دلسوزی، یاری رساندن و همراهی کسی که ترا دوست دارد (اغلب بدون هیچ پیش و پس شرطی) نیست.

مستقل یعنی ابتدا وجود خودت را تثبیت کنی، تو هستی و برای بودنت آویزان نمی‌شوی اما باز به این معنا نیست که اگر فراتر از نیروی خود به نیرویی نیازمند شدی تا کاری انجام پذیرد دماقت را بالا بگیری!

اما ظریفترین نکته‌ای که آدم مستقل از غیرمستقل را جدا می‌کند استقلال نظر است،‌کسی که برای هرچیزی نظر ویژه‌ای دارد حتی برای تکرارها، ایده‌مند است و گاهی ایده‌هایش حیرت‌انگیز! می دانید چرا چون زاویه نگاهش تکراری نیست و همیشه از همان دریچه‌ای که دیگران نگاه می‌کنند، نگاه نمی‌کند.

استقلال نظر به معنی مخالفت با نظر گروه و اکثریت نیست بلکه در عین تابع بودن، اگر اشکال و نقصی در رویه باشد از گفتنش ابا ندارد و اگر بتواند خواستار اصلاح و تغییر است. مستقل، نظرش را اگر فرصت دهند! بیان می‌کند حتی اگر ازآن استفاده نکنند.

مستقل خودرای نیست و درگروه، عناد و لجبازی نمی‌کند بلکه تلاش می‌کند تا با ایده‌ی جدیدش که گران هم نیست و ضریب خطایش کمتر است راه بهتری برای همه ازجمله خود بگشاید و همینطور طراوت و تازگی بیافریند.

مستقل پسر خوبی است و دست از پا خطا نمی‌کند! اما جرات ریسکش اگر لازم باشد تا صددرصد بالا می‌رود (و اینجاست که گاهی مزه سوخته‌ی کله‌شقی می‌دهد  )

مستقل دختر نازی است که خیلی هم با وقاراست اما اگر لازم شود زهره‌ی‌ مردان را می‌ترکاند هنگامی که با نهایت دقت، کار مخاطره‌آمیزی را با خونسردی تمام به سرانجام می‌رساند‌.

مستقل باری به هرجهت نیست اما مته لای خشاش هم نمی‌گذارد.

مستقل << من می‌دونم گالیور موفق نمی‌شه >> نیست.

مستقل آدم خوش مشربی‌است خندان که خنده‌هایش را مثل گل، شاخه به شاخه در محفل حضورش می‌کارد تا گلستان ببار آید حتی اگر کودکان کودنی گلهایش را پرپر کنند، راستی کودنی سخت تر است یا تیزهوشی؟

مستقل منزوی نیست. اما گاهی گوشه‌گیریش دل عالمی را کباب می‌کند.

مستقل صفتی است که آدمش، خستگی را کلافه می‌کندگاهی.

اما به جان هرچی مرده گاهی حرص دیگران را تا بی‌نهایت درمی‌آورد که اگر گیرش بیاورند قیمه‌ی جا افتاده‌ای می‌شود!

مستقل فولادی است که باکوبیدن، تجربه‌هایش بالا میرود هرچند صدایش درآید.

حال قیمت یک آدم مستقل چند است؟

 

سمبل

 

سمبل زنانی که آمریکا را ساختند و زنانی که آنرا به پیش می‌برند کیانند؟

اسکارلت اوهارا ؟ ملانی؟ مارگریت میچل؟ آن، شارلوت و امیلی برونته(انگلیسی)؟ 

اسکارلت‌جانسون؟ کیت وینسنت؟ کاترین‌زتا‌جونز؟ کاندولیزا رایس؟ اسکارلت‌جوهانسون؟ مدنا؟ 

یا فقط نویسندگان، کسانی مثل روبین گیوهان؟ رالف نیدر؟ لورن کولینز؟ میمی شراتون؟ لارا واپنیار؟ دهلیا ویتلیک؟ یا هیلاری کلینتون و جنیفر لوپز؟

راست است که مردان آمریکایی مسحور زنان زیبا و لوند و دلفریب هستند و بس؟

 پس با این حساب آیا زن آمریکایی فقط از طریق باسن و سینه و ساق و ساعد تمدن می‌سازد؟

حس اندام‌ پرستی، قدرت دست زنان است برای تسخیر و اجیرکردن مردان؟ یا سری ناپیدا در ورای خود دارد؟

فرهنگ جهانگیر زنان خوش قد و هیکل و زیبا روی و شفاف پوست و بگیرو برو فقط به ظاهرو بدن متکی‌است؟  فرض‌کنیم از خواص طبیعی مردان عالم این باشد که با دیدن اندام و پیکر زیبای زنانه عقل و هوش و دین و ایمان از روح و روانشان دود شود و برود، تکلیف خود زنان در قبال آن چیست؟ مگر در سینما، تاتر، تلویزیون و مجله و کتاب و رستوران و اداره و کارخانه و هرجای دیگر، فقط زنان نمایشگرند و  مردان همه بیننده؟

راز این پیکرپرستی درکجا نهفته‌است؟

 

 

پ ن :

اصلن هم به قضیه بطور یکپارچه منفی نگاه نکنید، دو نگاه از بالا و از پایین دراین خصوص وجود دارد، نگاه اولی از روی زیبایی‌شناسی و کشش‌های هنرمندانه‌است که افراد بر اساس خردمندی به درجه‌ای از شعور و آگاهی رسیده‌اند که مرز بین زشتی اسیر جسم شدن با زیبایی اخلاقمندانه‌ و گرایش هنری خفته در روان آدمی را تشخیص بدهند و نگاه دوم همان نگاه عامیانه آمیخته به وقاحتی‌است که باوجود کش‌و‌قوس‌های درونی و بیرونی به جهت عدم رشد و تعالی فهم و نرسیدن فرد به شعور لازم انسانی، زیر خط اخلاق به حیات خود ادامه می‌دهد دراین نگرش رویکرد دیگری نیز وجود دارد که برانگیخته از حس سودجویانه‌ا‌ی است که پورنو، اروتیک، و هنر را در سطح خام و ناپخته‌ای عرضه می‌کند که به جهت شکستن حریم اخلاق، ایجاد مسمومیت روحی هم ناگزیر خواهدبود.

پس کسانی که با دخالت دادن خرد و اندیشمندی با پدیده کهنه اما همچنان جذاب پیکرپرستی روبرو می‌شوند به تعادلی از نیاز- هنر- اخلاق می‌رسند که مرکز آن حس جوشش زیبایی‌شناختی در روان آدمی‌است

تردستی

 

همه امتحاناتش را با تقلب نمره آورد، تمام واحدهایش پاس شد، مدرکش را هم گرفت و اکنون مشغول بکار است! البته بجایش کار می‌کنند و او حقوق و امتیازش را می‌گیرد، نمونه آشکار و بارزی است برای بررسی سیستم ارزیابی کار در ایران، ما به شنیدن حکایات حیرت‌انگیز عادت داریم و بیشتر مواقع حرفهای عجیب را می‌شنویم اما گهگاهی نیز این عجایب را از نزدیک می‌بینیم، عجایبی که به حرفهای عجیب تبدیل خواهدشد برای گوشها و دهانها. اینها برای ما خاطره است! پس برای چه کسی عجیب است؟

نظام ارزشگذاری و ارزشیابی فرهنگ ما سالیان درازی‌است اینگونه‌است شاید از ۱/۱/۱ یعنی از آغاز تاریخ!

به اوگفتم برای‌درس‌های‌ساده دیگرچرا تقلب‌می‌کنی؟ باخنده‌گفت برای‌اینکه‌ازعادت‌نیفتم!!!

تقلب انواع و اقسامی دارد که بعلت پیچیدگی و پیشرفته بودنش می‌تواند یک رشته‌ تحصیلی دانشگاهی تا سطح فوق دکترا یا حتی یک دپارتمان کامل با گرایشات گوناگون و در سطوح مختلف به خود اختصاص دهد، من از همینجا پیشنهادش را به مراکز تحقیقاتی بین‌المللی ارائه می‌کنم شاید که درپناه آن سایر تقلبات عدیده و خارق‌العاده‌ای که جهان را شگفت‌زده خواهدکرد رونمایی شود تا بلکمَم کمی به راه راست هدایت و باشد که رستگار شویم!

 

سرنوشت

 

گاهی دلم به شدت می‌گیرد ازاینکه دوره زندگیم مصادف با حوادثی است که حاصلش پراز غم و اندوه و اشک و آه‌ مردمان است، حوادثی که کشور و مردمم به نوعی درگیر آن هستند و جهان و مردمانش به نوعی‌دیگر، اصلن یکپارچگی جهان را نمی‌توان نادیده‌گرفت

نمی‌دانم اگر غیرازین بود، چگونه می‌شد؟ مثلن اگر پنجاه سال پیشتر بدنیا آمده‌ بودم، راضی‌تر بودم؟ و تطبیق و هماهنگی و انعطافم بیشتر بود؟ اگر پنجاه سال پس ازاین بود چطور؟ خوشحالتر بودم؟ و به جز چند زلزله و سیل احتمالی خفیف، جنگی بنگی دنگی بر پیشانیمان بخت نمی‌شد؟ یا در کوره‌ای چیزی به جرم فکر و خیالاتم آتشم می‌زدند و ذوبم می‌کردند!؟ نمی‌دانم  

هرکسی در دوره زندگانی خود با تمام تصادفاتی‌که بی‌قاعده و قانون به نظر می‌رسد اگر قدرت اراده‌انسانی را تا صددرصد هم به اصالت بشناسیم نیز از چند چیز گریزی ندارد، کودکی که بدنیا می‌آید پدر و مادرش را انتخاب نکرده، ملیتش را هم همینطور، زبانش، رنگ پوست و موی و ژنتیکش، زمان و تاریخ تولدش، جنسیتش،‌ وضعیت اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی ِ خانواده و کشورش، و خیلی چیزهای دیگری که تا ابد پایه‌های شخصیت و سرنوشت اورا تعیین می‌کند سوالی که هیچکس پاسخی برایش نداشته یا دست‌کم پاسخش مرا قانع نکرده‌ اینست :

آیا تمام اینها تصادف محض است؟