کیچ

خیلی این در و اون در زدم تا معادل یا مشابه یا کلمه ای نزدیک به این کلمه ترجمه نشده ! " کیچ " ( kitsch )  تو فارسی پیدا کنم اما نشد . از اونجایی که فرهنگستان زبان فارسی خیلی بروزه !!  نه تنها برای آخرین واژه های وارده به عرصه زندگی مردم بلافاصله کلام سازی و واژه پردازی می کنه بلکه به دل تاریخ ادبیات رفته و واژهای ریشه دار فارسی که کمتر استفاده شده اما بسیار گویاست رو هم شناسایی کرده و معادل سازی می کنه  خدارو شکر !!! حالا فرهنگستان رو بی خیال ما اینهمه گروههای غیر دولتی (NGO ) برای اینکارا داریم !! با اینهمه سمینار، کنفرانس ، گردهمایی  و با اینهمه  متخصص زبان و ادب ! دست تنها  بودن فرهنگستان به جایی بر نمی خوره ! اینقدر گروههای مختلف مردمی داریم که روی واژه کار می کنن که اساسن هیچ نیازی به جای دیگه نیست ! بازم خدارو هزار مرتبه شکر !!!

حالا بگذریم که اخیرن تاریخ ادبیات و هنر ایران هم به تاراج و غارت افتاده و اندیشمندان ایرانی رو مثل گوشت قربونی دارن تقسیم می کنن .  مولانارو ترکا برداشتن – ابوسعید ابی خیر رو ترکمن ها – فارابی رو قزاقها و البیرونی !! و ابن سینا و الخوارزمی  و ... عربها ، می خواستم درهمین راستا یه چیزایی از شاهنامه و فردوسی بگم دیدم از طرفی نه رشته و تخصص من زبان و ادبیاته و نه مجاز به دخالت فنی هستم از طرف دیگه ترسیدم فردوسی رو یاد روس ها بندازم بره تو لیست تاراج !

حالا این گلایه رو شنیدین شما اگه جایگزینی براش دارین لطفا ارائه بدین !  صحبت سر کیچ بود ، این پدیده تو کشور ما عملا اینقدر کاربرد داره که ناچار از پرداختن به اون هستیم این روش برای ما مردم که به شدت دچار احساسات هستیم روش بسیار مخربیه تا ازین طریق مورد سو استفاده قرار بگیریم .

یه بار دیگه کیچ رو تعریف کنیم : تصویر یا سخن یا اتفاقی ساختگی که برای نشان دادن طراحی شده تا احساسات مخاطب رو به شدت تحریک کنه و اونو وادار به توجه و حرکت به نفع طراح کنه . ( طراح می تونه خودش مجری هم باشه ) قضیه شرطی پاولوف رو که می دونین اینم یه جورایی با جایگزین کردن یه چیز ساختگی به جای اصلی احساسات و نیروی ایثار شمارو جمع آوری می کنه مثال : اگه یه بیماری در حال درد کشیدن باشه و شما ببینید و ناله هاشو بشنوید حاضرید هر کاری که از دستتون بر میاد براش انجام بدید تا اندکی از درد و رنجش رو کم کنید .    اینطور نیست ؟ ............. حالا اگر فردی خودشو با مهارت تمام به بیماری زده باشه و داد و فریاد کنه و این نقش رو خوب بازی کنه چی ؟؟ .........خب  احتمالا خیلی ها رو فریب  داده و کمکشونو جلب خواهد کرد اینجا اسم اینو تمارض گفتن ، مریض نمایی ، کلاهبرداری در عالم بیماران .

مثال دیگه : تمام گداهای سطح و لایه و عمق شهر . آدمهای بسیار زیادی هستن که بیشتر طول عمر یا دوران خاصی از زندگیشون به مشکل می خورن ، هست و نیستشون رو از دست می دن و به معنای واقعی محتاج می شن همچنین خیلی از آدمها رو داریم که در نهایت خاموشی در کنار ما تو همین شهر زندگی می کنن و به شدت نیازمند کمک هستن اما هر گز ، هرگز و هیچگاه این نیاز رونمایی نمی شه ، اگه شما کمی  با دقت به اطرافتون نگاه کنین حتما متوجه می شین درحالیکه اونا با مشت و لگد صورت خودشونو سرخ نگه داشتن اما نیازشون رو اظهار نمی کنن چه بسا اگر فقط اشاره ای کنن هزاران نفر از من و شما هرچقدر که بتونن بی دریغ و بلاعوض به اونها خواهند بخشید اما غرور زیبای سر زده از رفتارشون " من مشکل خاصی ندارم " نمی ذاره کار به اینجاها بکشه حالا برعکس برخی آدمها در اولین مشکل (شاید حتی بی نیاز ) و عمومن کلاهبردار (بزهکار اجتماعی درقالب یه آدم معمولی ) از روی تنبلی ، بی مسئولیتی یا هر دلیل ناشناخته ، بین مردم شهر ، محله ، همکار و آشنایان با آخرین متد های علمی ! و غیر علمی ! و با محرک ترین روشها ، روی اعصاب و روان  شما پاتیناژ می کنن و تا غنیمتی ازین حمله بدست نیارن دست از سرتون بر نمی دارن  بله کاملا درسته اصطلاح گدا به روح برمیگرده پس اینم یه کیچ دیگه .

حالا تا اینجای قضیه که کیچ با جایگزین کردن نامردانه خود به نون و نوایی می رسه درست ، مطلب مهمتر که خسارت اون هزاران بار بیشتر از خود کیچه اثرات و عوارض بعد از اونه وقتی شما بعد از کمک کردن به یه نفر مریض نما متوجه قضیه بشین ( چون کیچ پایدار نیست و بلافاصله لو می ره البته بیشتر بعد از به هدف رسیدن) بقدری دچار سرخوردگی می شین که شاید قسم بخورین دیگه به مریض واقعی هم کمک نکنید ! وقتی از احساسات شما برای دستگیری از یک آدم ظاهرا محتاج سو استفاده می شه شما بخواهید یا نخواهید نظرتون درباره " دست افتاده را گرفتن " عوض می شه و اعتمادتون از دست می ره کیچ در ادامه کارش ایمان و باورهای خوب و آرامش بخش شمارو نابود می کنه و این خیلی وحشتناکه ( مردم ایران رو ببینید )

کسی که باورش رو از دست بده کم کم تبدیل به موجود بی اعتمادی می شه که با تکرار کیچ های مختلف در زندگیش اکثرن  بدون ایزوله شدن ( کناره گیری از جماعت ) همیشه در ترس و نگرانی دست و پا می زنه ، همیشه احساس خطر می کنه ، هر صدایی ، هر ندایی ، هر دعوتی از او و حتی هر لبخندی در نظر اون یک دامه ، همه تله کار گذاشتن و او باید به شدت مراقب خودش باشه " فقط خودش " خب چی بدست اومد اینم از رفتن " حس امنیت " از وجود یه ادم . حس امنیت خاطر .  کسی که احساس امنیت نکنه هرگز آرامش رو تجربه نمی کنه و خودش و تمام وابسته هاشو  مچاله می کنه یه جامعه پر از آدمهای بی اعتماد ، خالی از باور خوب ، هراسان و در نهایت خسته !  به نظر شما تو همچین جامعه ای چیزی به اسم آسایش وجود داره  ؟ نتایجی که باید تفریح ، شادی  ، مهمونی و گردش بده بدست میاد ؟؟ آیا تو خونواده ها آسایش حتی در کمترین میزان وجود داره ؟ پس چه باید  کرد ؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد