هیچ کس نمی دانست گرما غیر از خورشید آتشین در زمین هم یافت می شود .
هیچ کس ! ؟ جز آنانکه آتشفشان را دیده بودند .
هیچ کس ؟ جز آنانکه جنگل را وقتی که آتش گرفته و همه جا را می سوزاند دیده بودند .
پس کسی هم بود و کسانی که آتش را در زمین دیده بودند و می شناختند .
وقتی سنگی به سنگ دیگر خورد و جرقه ای پرید !
خیلی ها دیده بودند ...... بله خیلی ها
مگر می شود آدمهای کوهستانی که شاید تنها برتری شعورشان به حیوان چارپا ، هنوز در حد پوشاندن یک سوم وسط تنشان بود، در فراز و نشیب کوه و کمر و دویدنها و پریدنها ، سنگی از زیر پایشان به سنگها نخورده باشد و جرقه ای از آنها نپریده باشد ؟!!
مگر می شود در مال من های ( مالکیت ) اولیه آدمها برخورد و جنگی نبوده باشد و بر سر هم سنگ و چوبی خورد نکرده باشند ؟؟!!
چگونه باور کنم ! که سالیان سال آدمها با سنگ و چوب و خاک و آب زندگی کردند و آتش را دیدند و آنرا لمس کردند اما هر گز نفهمیدند آتش چیست ؟
وقتی گرمای بدن را در کف دستهای نچندان لطیف خود حس کردند ، وقتی در آغوش هم ، شبهای سرد و برفی را با آتش عشق و ............ نمی دانم ......راستی ؟؟؟ .....عشق در آنزمان هم بوده است ؟ چگونه ؟ ................................. آیا کسی می داند ؟
من باور نمی کنم زنان و مردانی به ویژگی های آن زمان که سخت با طبیعت هم دوست بودند و هم دشمن ، چه در صحرا و دشت ، چه در جنگل و کوه و چه در دریا و جزیره در طول عمر خود حتی برای یکبار آتش را ندیده باشند ! مردانی که باید با خشونتهای زمانه بر گرسنگی و تشنگی خود راهی و بر خواب و راحت شب ، جایی می جستند و زنانی که مثل همیشه ی تاریخ از اول تا به امروز کودکی را به آغوش یا سر و دوش خود نگه می داشتند و از سینه هایی که پر از جریان حیات بود به دهان کوچک و بی گناه او زندگی می بخشیدند . دنیا دنیا محبت که از لب های مادران آنروز با واژهایی که نمی دانیم چه بوده و صدایی که هیچکس آنرا ضبط نکرده ! بر گوش نی نی گونه ی نی نی های بی خبر از همه جا ، نثار می شد
خیلی ها می دانستند گرما چیست و آتش را با پوست صورتشان حس کرده بودند اما ..................
اولین بار چه کسی دو سنگ را بر هم زد و خاشاکی گرفت و آتش را بدنیا آورد ؟؟؟
او که بود که آتش را با دستهای خود بوجود آورد ؟ مردی ؟ یا زنی ؟ فرق نمی کند ...............
مهم آن کنجکاویدنست ! مهم آن پنداری است که خواست گرما را مال خود کند .
مهم آن اندیشه ایست که خواست آتش و گرمایش را به خود و شاید مردمان هدیه کند......
آب و آتش ، زندگی و دیگر هیچ !
آتش مقدس است یا نه ؟ گرم می کند یا می سوزاند ؟ خوب است یا بد ؟ به هیچ یک کاری ندارم !
......... و اکنون نگاه من بر درختانی است با برگهای زرد و سرخ که فرم شاخه هایش مثل شعله بلندی از آتش زبانه کشیده و اندیشه ام را تا ما قبل آتش برده است و به هم نوعان لخت و بی غم از تمدن می نگرم .
درختی در آذر ، درختان در آذر ، درختان در ماه آتش .
دهان کوچک و بی گناه ؟؟؟؟؟
نی نی های بی خبر از همه جا ؟؟؟؟؟؟
اینها که نوشتین بی قافیه س چون اصلا متناسب با متن نیست خودتون کمی فکر کنین؟؟؟؟
از یادآوری شما متشکرم همینطور از اشکالات ادبی گرفته شده کاملا درسته و استعاره بکار رفته خیلی گویا نیست
کلمه گناه یا (sin) بار مذهبی داره و طبق اعتقادات تمام مذاهب اعضا بدن هم می تونه گناه کار بشه مثل گناه دست یا گناه چشم یا گناه دهان مثلا با خوردن چیزی که حق دیگران باشه ( حق خوری ) یا گفتن چیزی که دروغ باشه و ....... پس دهان کوچک که اشاره ای ظریف به ظرافت کودکانه س و دهان بی گناه اشاره به بی گناهی اونه که فقط از حق طبیعی یه نوزاد یعنی خوردن شیر استفاده می کنه و خواسته یا ناخواسته هنوز خودش به گناهی آلوده نیست و معصوم و پاکیزه است
بی خبری هم کاملا پیداست کودکی که تازه چشم گشوده چه چیزی از جهان پیرامون خود می داند خبر های خوب یا بد برای او اصولا معنا و مفهو می دارد ؟