خندیدن (2)

خندیدن کرداری است نیکو با اثرات بسیار مثبت و خنده باید از شادی درونی بدست بیاد که تولید خوشحالی کنه در نوشتار قبل به تحقیق ،‌ اندکی از آمار و آثار پزشکی سلامتی و اجتماعی عاطفی اونو * نقل قول * کردم  بطور حتم اثرات مفید خندیدن بسیار فراتر از دستاوردهایه که تا کنون آزمایشگاه و تجربه به ما بخشیده اما سوال عجیبی که من درگیرش بودم این بود که اصلا چرا باید برای خندیدن دنبال دلیل بود ؟ چه لزومی داره برای استفاده و بکارگیری یک رفتار بنیادی ( فطری ) اینقدر دنبال دلیل و مدرک بگردیم تا موجه جلوه کنه که هم خودمون و هم دیگران راضی بشیم بخندیم ؟!؟  طرف صحبتم با غربیا نیست ! بلاخره عصب شناس و روانشناس و جامعه شناس و محقق به کار علمی خودش خواهد پرداخت ، باز روی سخن با شرقیا هم نیست ( چین و ماچین ) طرف صحبتم با فرهنگ آبا و اجدادیه ! چرا خنده تو فرهنگ ما بسیار کمه ؟ ...... گناهه !؟  ..... جرمه !؟ ....  ظلمه !؟ ..... چیه !! ؟؟؟  دقت کردین بارمعنایی این واژه همچین مثبت نیست ؟ ( به ویژه  در مورد خانم ها ) اساسن چهره شاد ولب خندان تو کشور ما خیلی کمیابه ( حتی تظاهری و کیچ گونه ی اون  ) می دونید چرا ؟ خب همه می دونیم که بستر فرهنگی ما بیشتر منفی گراست ، غم گرا ، عزادار و گرفته چهره ست . خب به چه دلیل ؟ هیچ کس منکر نیست که تاریخ این مرز و بوم پر از درد و رنج تاخت و تازهاست ، کی نمی دونه که در طول سالیان سال هزاران مصیبت و غم بر دل ملت ما فرو ریخته و اشکهای فراوان گرفته ؟  نه ! هیچ کس  نمی تونه انکار کنه ! اما سوال  ؟  اینهمه آیا فقط برای ما بوده ؟؟ هیچ ملتی تاریخ اینچنین نداشته ؟؟ .....  البته که اینگونه نیست ! پس ریشه مشکل کجاست ؟ چرا گرایش ما به عزاداری خیلی خیلی زیاده ؟ به چه دلیل ؟ ...  به باور من دلیلش اینه که بیشتر مردمان ما گرفتاری عاطفی دارن ( با پوزش از همه گرامیان ) ، بله ریشه اونم تو هوش عاطفیه ..... یادتونه ؟ کسی که نتونه با خودش مهربون باشه ! خودش رو نوازش کنه ومحترم بشماره ( خندم گرفت !!! ) کسی که نتونه نسبت به خودش حس خوب و زیبا داشته باشه ! آدمی که قادر نباشه درمقابل زیبایی و درستی تسلیم باشه و با خودش روراست ! چطوری می خواد حس همبستگی با کل کائنات بوجود بیاره ؟؟؟ چطور ممکنه یه همچین کسی بتونه ارتباط ( گرم – گرم ) ، صرف کردن انرژی ( صمیمیت ) برای جلب موجودات زنده برقرار کنه ؟  مطمئن باشید این فرد هرگز به اصل مثبت از مثبت و منفی از منفی باور نخواهد داشت ! او سخت احساس تنهایی می کنه و به شدت غمگین و پژمرده دل در کنج زندانی که خودش ساخته اسیر می شه در نتیجه شادی در وجود چنین آدمی هرگز تولید نخواهد شد و بدتر، با خاموش شدن ندای درونش برای قانع کردن سوالات مکرر این هوش نیمه جان به دنبال بهانه گیری و توجیه و ایراد گرفتن از همه به جز خود ، سرک کشیدن نامحترم (فضولی) درخلوت خصوصی دیگران ( برای اندازه گیری حقارت خود ) و پس از اینهمه دچار سردرگمی و سرخوردگی و درنتیجه پیدا کردن آمادگی عزاداری و تظاهرات عاطفی منفی ! می شه .... و بدتر ..... بدتر ............و بدتراز اون باعث اشاعه این حسه ( حالا در هر قالبی ) .........  متاسفم که باید بگم دراکثریت مردم کشورم نه تنها هوش عاطفی تعطیله بلکه بجای اون ذات پرسشگر این هوش کم کم داره نابود می شه و این عین فاجعه است چراکه با پرسشگرنبودن ، هیج امیدی به بازگشت ، شناسایی و پرورش هوش عاطفی وجود نخواهد داشت ............................ اما یه مثال مثبت بیارم ، کسی که هوش عاطفی فعال و پویایی داره ، او تونسته ارتباط خوبی با خودش و ارتباط موفقی با جهان پیرامونش برقرار کنه ، او بواسطه سلامتی که از طریق  پویایی هوش عاطفی خود بدست آورده نه تنها به راحتی می خنده بلکه به قدرت ایجاد شادی برای دیگران هم رسیده ،  خنداندن ! شادی او کاملا واقعی و از ته دله به همین دلیل می تونه این شادی و صمیمیت رو به پیرامون خود هم هدیه کنه ! اونو هیچ وقت از نزدیک ندیدم و نمی شناسم اما از شواهد و قراین وبلاگی روشنه که او با وجود داشتن مشکلات زیاد ( مثل همه ) شاید هم بیشتر ، هیچ غمی رو جدی نمی گیره تا ریتم موزیکالی که برای شادیها تنظیم کرده بهم نریزه و قانون بسیار مدرنی که درخرد خویش حاکم کرده اجازه نمی ده به تیپش لطمه وارد کنه .

قانون : غم هایت مال خودت و شادیهایت متعلق به خود و دیگران !  این مرحله پیشرفته ای از هوش عاطفی است

اون کیه ؟؟ .......  با تقدیم احترام  از قلب کویر  نازنین البته من قبلش اجازه نگرفتم و اینقدر درباره ایشون حرف زدم ، امیدوارم نا خواسته کار بدی نکرده باشم هدفم نشون دادن یه نمونه شایسته از تجلی هوش عاطفی و خرد پویا و تحت مراقبت بود برای او آرزوی خوشبختی و شادی جاودانه دارم ....  حالا اجازه می خوام دنباله سخن رو به بعد واگذار کنم .

 

نظرات 1 + ارسال نظر
مرجان پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:53 ب.ظ http://kavir-semnan.blogsky.com/

پیمان جان من این پستتو الان دیدم

حالا من چه جورى باید تشکر کنم؟ خیلى لطف دارى، یعنى من اصلا برم خیلى جالب بود، ولى حالا که حرف شد بذار یه چیزى بگم

شدیدا اعتقاد دارم که دنیاى اطراف ما هیچ گناهى در ایجاد ناراحتى برمون نداره این ما هستیم که اون حس رو میسازیم، کساییکه منو خیلى از نزدیک میشناسن، میدونن که من در برخورد با آدم ها همیشه میخندم، نه به تظاهر بلکه از ته دل چون همیشه فکر میکنم که تقصیر از دیگرون نیست که من الان یه غمى دارم.

باز هم ممنون از و تشکر ویژه

من به همه دوستاى خوبم یه عذر خواهى هم بابت دیر به دیر سرزدن به وبلاگاشون مدیونم، و همچنان ممنون که شما منو فراموش نمیکنین

شاد باشى پیمان عزیز

برای تشکر بوس بفرست (چشمک)

مرجان عزیز یه بار قبلا هم تو کامنتی به یکی از عزیزان گفته بودم من اصولا از کسی تعریف نمی کنم مگرشایستگی اون فرد خیلی فراتر از تعریف من باشه پس من کار خاصی نکردم

دقیقا همینطوره این خود ما هستیم که جهان پیرامون رو پررنگ،کم رنگ یا اصلا بی رنگش می کنیم ( تولیداحساسات مثبت یا منفی)

سرت خیلی شلوغه می دونم دختر ! ازبس که دنبال شیطنتی ولی این حرفا واسه اشی ( فاطی ) مینی ژوپ نمیشه !! ( سرزدنو می گم ) شوخی کردم ......... شادو همیشه خندان باشی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد