مهتاب بالانس !

یکی از نمود های نداشتن تعادل تیپ در 80 تایی ها* ،  الگوبرداری کورکورانه است . چطوری ؟ ببینیم : .................... یه نفر برای خودش برنامه ریزی کرده که مثلن به خاطر شکل هندسی و باز بودن بخشی از دیوار اوپن آشپزخونش یخچالی رو بطور اختصاصی سفارش بده که هم از داخل آشپزخونه در باز شو داشته باشه و هم از طرف سالن پذیرایی خب این یه ایده و طرحه که اون فرد با فکر خودش ، برای شرایط خاص اونجا چند منظوره استفاده کرده . ............. شد ؟  حالا کافیه چندنفراز فامیل و اقوام و دوستان اونجارو ببینن ، شده چند تا از دیوارای داخل خونه شونو هوار کنن ظرف چند روز باید اون کارو انجام بدن ، بدون اینکه به اصل قضیه فکر کنن ! تشابه سازی بدون دلیل !  این رفتار اسفناک در خیلی جاهای دیگه هم تکرار می شه مدل لباس ، رنگ اتو مبیل ، کلاس زبان ، موسیقی ، نقاشی یا یوگا رفتن ، آموزشگاه و ............ یه تقلید کور و ابلهانه ! !  شما ده ها مثال دیگه همین الان تو ذهنتون موج می زنه . استفاده از فکر خوب دیگران یه ارزشه که بهش می گن خوشفکری اما اینی که منظور ماست یه  رفتار کیچ گونه و  بعضن بیمارگونه است چون اصرار براون بسیار جدی و حسادت آمیزه  الگو برداری کور از کردار دیگران ............ و ............. چه بی شمار !

اما در بخش دوم این ماجرا حسی به نام افتخار  نه !  پُز  ، با خمیر مایه چشم و هم چشمی ، روکم کنی ، کم نیاوردن ، و توجیه های جورواجور تو همین مایه ها در گفتار و رفتار و هیکل مبارک حضرت اشرف موج می زنه !  ............ آقا اینو شما چی تعریف می کنید ؟ ..... بی اصالتی ! ؟

یک اپیدمی چشمگیر موج گرایش به جراحی بینی بود بین سالهای 1370 تا 1377 ، همدوره های من به خاطر دارن که چه غوغای به پا بود ! چرا ؟ شاید فقط حدود 2 درصد ازین جراحیا مورد نیاز بود ( چه از نظر سلامتی و چه برای زیبایی ) اون 98 درصد دیگه برای چی ؟؟؟ آقا دماغ بود که می رفت زیر تیغ و چکش ! و چه عوارضی !  یک دهه کامل مثل یک زلزله ده ریشتری ! ( البته هنوزم پس لرزه هاش ادامه داره ) بررسی این حرکت اجتماعی نیاز به شناخت پارامترهای زیادی داره اما من در زمینه هوشی تحلیلش می کنم . میخوام عدم تعادل 80 تایی هارو بازم ببینیم...........  آیا این مراحل در اقدام به جراحی طی می شد ؟

1-  شناخت کلی از بدن خود ، برقراری ارتباط حسی با عضو مورد نظر ، قانع کردنش دراینکه نقص دارد و نیاز به تغییر فرم و ... ( بکارگیری هوش جسمی )

2- درک روحی این نیاز ( ضرورت داشتن ) ، درک زمان اقدام ( فوری بودن ) ، اطمینان از کافی بودن دانش جراح و تجهیزات جراحی و ... ( بکارگیری هوش ادراکی )

3- یعنی من این دماغ روی صورتم رو دوست ندارم ؟ خب چرا ؟این جراحی چند درصد به خاطر رضایت خودم انجام می گیرد و چقدر برای خاطرکسی یا دیگران ؟ اگر انجام نگیرد من در روابطم مشکل خواهم داشت ؟ وضعیت بعدی من چقدر مفید خواهد بود ؟ جایگزینی برای جراحی وجود دارد که همین اثر بخشی بدست آید ؟ و .....  (بکارگیری هوش عاطفی )

خداوکیلی این پروسه طی می شد ؟  یا حکایت پریدن گوسفندا از رودخونس ؟! !

 

چقدر از تاریخ علم و بیوگرافی دانشمندان عصر جدید اطلاع دارین ؟ چندین نفر از پزشکان رو میشناسید که خودشونووقف دردمندا کردن  ؟ از مدرن ترین جلوه های ابرشهر ها که زادگاه خودشون بوده دل کنده به دورترین نقاط کشور و حتی دنیا رهسپار شدن ؟ چقدر زیست شناس سراغ دارین که برای مطالعه روی گونه ای حیوان ، پرنده یا فقط نوعی حشره عمرشونو درحیات وحش بدور از همه امکانات زندگی نوین و در بدوی ترین شرایط به پژوهش صرف کردن ؟ این عشق و لذت بی نهایت ، مغز خالص زندگی نیست ؟ نه  ازدواجی  نه خونه ای نه خونواده ای نه اتومبیل پست مدرنی !  و نه   ... و نه   .... ونه .....   نمی خوام از چندین مشهور اسم ببرم اونطوری ممکنه گمنام ها کم فروغ تر بشن فقط اینو بگم که هرگز از یاد نخواهند رفت کسانی که از درد های بشر کاستن و بهش زندگی با لبخند هدیه کردن . می پرسید اینا چرا ؟ چون تعادل دنیا رو اینا حفظ می کنن اینها ستون های زندگی هستن سراپای وجودشون آکنده از انرژِیه ای که به جهان هستی هدیه می کنن افراطی ترین ها در خدمت هستن ، شیفته و ذوب شده در خدمت به نوع بشرن ، متوسط و معمولی ها اگه کاملا وقفی نباشن دست کم نیمی از جانو ، وقتو ، وجودشونو با کمال وفاداری در همین راه خرج می کنن .....

حالا ما تو کجای این محاسبه می گنجیم  ؟؟؟ اصولا ما چقدر هم وطن سراغ داریم که حاضر باشن حتی ادای این مدل هارو دربیارن ! ما ها چقدر در تولید زندگی نوین نقش داریم ؟ منظورم نقش سیستماتیکه .

نه عزیزم !  ماها همگی باید ازدواج کنیم اونم با رسوم کاملا سنتی و تاریخی ! جشن های چند وجهی در تالارهایی با نقاشی های کافکا  اِ ببخشید پیکاسو و ترنم های موتسارت  ! و ترجیحن درکنارش یه چشمه از نوع سنتی و کلاسیک با ساز و دهل و درشکه هم بدک نیست تو یه باغی جایی ، حال می ده ! ! ! ( دیگه در ساده ترین حالتش یه جشن معمولی و یا یه سفری بلاخره بجا آوردن رسمی و رسومی ! ) ........... خب تشکیل خانواده تبعات خودشو داره البته نوع ایرانی و گام به گام اون .

خونه ؟!  آقا اصلا به کمتر از 200 متر و پایین تر از نیاورون ما خونه نمی گیم ! مگه قرار چند بار زندگی کنیم ترجیهن ویلایی ( من تهرانو می گم شما تعمیمش بدین )

بچه ؟ !  اوه بچه !! ماماّنی ی من بمیرم ! الا هی .... الهی !!  .............. هر چند ما می زاییم و مامان بزرگا *‌ زحمتشو می کشن آخه ما روشنفکریم فقط با لبخند بچه باید کار  داشته باشیم !  

خیلی هامون دکتریم* (از پزشکی بگیر تا دارو ، دندان ، دام ، روان ، ریاضی ،اقتصاد ، مدیدریت ، صنعت و استاد ! کرسی دار !...... ) چند نفر از ما در انجام درست کارمون موفق هستیم ؟ مشتریهای ماچقدر از کارمون راضی هستن ؟( خروجی کارمون ) ..... اینارو ولش کن ! اصلا خود ماچقدر از کارمون لذت می بریم ؟؟؟ ( اِ  آره ؟! ....  تو انتخاب رشته و شغل هم حکایت همون جراحی دماغ بوده و گوسفند و رودخونه ! ) حالا به شهرستان و روستا رفتن و زندگی با مردم اونجا ..... یا محقق و دانش پژوه افراطی بودنمون پیش کش !

خیلی هامون متخصصیم تو خیلی رشته ها مثل تغذیه ، بهداشت ، فیزیک ، شیمی ، کتاب و نشریه ، تربیت کودک ، زبان .. ،   و ....... کو ؟ روز از روزمون که داره بدتر می شه !

خیلی از ماها مهندس هستیم در تمام رشته ها..... آقا ! خانم ! ... کی چی کجا چکار کردیم ؟ ...  عادت کردیم مثل مرغ صبح بریم شرکتی ، سازمانی ، شایدم بعضی وقتا کارخونه ای برای سرک کشیدن ! یه مشت نقشه های تیپ ، کپی / پیست ، کاتالوگ ، سیمولیشن از نوع ایرانی ، چای و نسکافه ، روشنفکر بازی ( مثل وبلاگ و.... ) با این حال در مواقع فورس ماژوراگه اسپانسرای*( ) همیشگی نباشن که خیلی اسفناک می شه اگه ستون های زیر باسن مون برداشته بشه بد جوری از برج عاج هامون کله می شیم ! البته یادمون نره اینارو در وصف اون 80 درصدی های نوشتار قبلی عرض می کنم اگه شما جزء 20 درصد مابقی هستین پس به خودتون نگیرین

حالا رستوران و پلنگ پلو* و اینا دیگه بی خیال توصیف !

کی و چطوری می خواهیم خودمونو آرایش کنیم ازین ژولیدگی ؟

کی و چطوری می خواهیم با دنیا هماهنگ بشیم ؟

خانم ! ما متعادلیم ؟؟؟

آقا ما بالانسیم ؟؟؟

همچین یدک می کشیم با خودمون این بار هزاره رو که  نگو ! ....................  روانت شاد !

" به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را ...

 

 

 

* نوشتار قبلی

*‌ در نبودمامان بزرگ ( رحمت الله علیه ) به متخصصین امر مراجعه شود

*  من از دوران خودم می گم

* ( هر کس به فرا خور حال خودش تو پرانتز اسم ببره  مثلا پدر و مادر اگه هم اسپانسر ندارید خب ندارید دیگه خالی بزارین یا اسم خودتونو بنویسین )

*خب ما دیگه پلو رو با گوشت بره و جوجه و بوقلمون  نمی پسندیم باید خیلی با کلاس باشه 

 

پس نوشت : 

آقا ما هر چی خواستیم به رو خودمون نیاریم از صبح تا حالا جون هر چی نازنینه این برفه بد جوری عزمشو جزم کرده ! یه نفس داره می باره یاد بچه گیا افتادم و آخرین برفای بیست سی سال گذشته سال های ۵۵ ، ۵۶ انگار یه جورایی تاریخ تکرار می شود ! یادم نمیاد بعد از اون سال ها بیش از ده ساعت اونم یه ضرب  باریده باشه نکنه خدا به فرشته هاش دستور آماده باش نظامی همراه با ریزش برف داده باشه !

نظرات 2 + ارسال نظر
مرجان دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:56 ق.ظ http://kavir-semnan.blogsky.com/

سلام پیمان جان

پستتو نخوندم هنوز میرم میخونم، بعدش نظر میدم. این کامنت بابت همون مینى ژوپ اشى بود!!!!!!!!!!

ببین امروز یه ایمیل اومده بود که شما میخواستین مردمو بکشونین کانادا اشتباهى هواى کانادا رو فرستادین ایران و اینجا شدیدا داره برف میاد، بدبختیش اینه که دولت کانادا چون منتظر برفه همیشه امکانات مقابله رو داره من موندم الان مردم ایران چه میکنن، حاضرم قسم بخورم که کسى پیاده رو ها رو پارو نمیکنه شن و نمک هم نمیریزه، همگى مواظب باشین تو رو خدا، لیز میز نخورین

فعلا تا بعد از خوندن پستت دوباره بیام

درود بر تو نازنین

من هنوز پای هیچ پستی رقم ۲۰۰ کامنت ندیدم اما باور کن نظر بعضی ها بیش از این تعداد ارزش داره اینو گفتم که بگم کامنت تو برام ارزش ۵۰۰ تایی داره ! خوشحالم ازینکه بهم سر می زنی

خیلی با خودم کلنجار میرم که این فرمی به پر و پاچه فرهنگمون نپیچم . باور کن نمی شه ! نمی تونم !

صاحب اون ای میل باید آدم هوشمندی باشه اما اگه سهم ما از کانادا فقط برفش باشه خیلی بی انصافیه ! ولی خب چندین سالی بود که فصل ها بهم ریخته بود امسال یه کم میزون شده

میگم امروز با پالتو پوست خرس قطبی هم نمی شه رفت بیرون ( اینو حتما به اشی بگو ) !

مرجان دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:32 ق.ظ http://kavir-semnan.blogsky.com/

ممنونم پیمان عزیز

خیلى لطف دارى، توى پست جدیدم تو هم هستى اگه دوست داشتى بخونش،

شاد باشى و باز هم ممنون از اینهمه محبتت

چشم

مرسی عزیزم شما هم به شادی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد