بیشتر آدمها را باید به زور متمدن کرد! تربیت دائمی و هشدارهای همیشگی اگر از روی ذهن و روان برداشته شود، افراد به سرعت دچار بینظمی، ترکقانون و زیرپاگذاردن آموزشهای اخلاقی خواهندشد! عجــــــــــــــــــــــــــــب! پس بیشترآدمها همچنان پیرو اجداد وحشی و کو.نلُخ.تـــــــی خودشان هستند.
(اروجعلی یادته اینی من کی بهت گفته بودم؟ ... ِسکو گودرز تو شی؟ یات آما؟ ... میرزا تی مرا قوربان! تِ شی ِبرار؟)
سرشت بشر دو بخشی است بخش مثبت و بخش منفی، تمام ویژگیهای خوب و زیبا که با رشد و تقویت آن شخصیتی مطلوب بدست میآید و تمام خصلتهای نادرست و زشت که رشد و قوت گرفتن آنها باعث تولید شخصیت پست و منفی میشود.
سرشت گاهی نهاد خوانده میشود و عربی آن که بیشتر بکار رفته فطرت است و البته گاهی نیز ذات. آموزههای دینی و برخی مکاتب اخلاقی در نگاهی مثبت، فطرت انسانی را پاک و منزه و برای همه بنیبشر یکسان تعریف میکنند، به باور آنها بشر، ذات و نهادی پاک دارد و اگر بعدن دچار عوارض میشود به خاطر تربیت نادرست است.
تربیت در معنای کلی یعنی توجه به رشد و پرورش بشر در جامعه یا محیطی که درآن زندگی میکند، اگر از آنها سوال کنید پرورش چه چیزی؟ همان صفتهای کلی شرافت، راستگویی، نوعدوستی و بگیرو بروهای قدیم را تحویلت میدهند اما این مفاهیم دیگر غیرکاربردیاست و شاید غیرقابل فهم.
تربیت در معنای نوین یعنی بکارگیری روشهای علمی درحفظ سلامت و تقویت ویژگیهاییکه بشر امروز به آنها نیازمند و یا ازآنها خشنود است، تربیت جسمی و روانی، هردو باید متضمن تعالی و بالندگی بشر شود، ورزش از تمام اقسام آن مثال اول و قانونگرایی با میل درونی و بدون اجبار، مثالی برای دومی است
دانشمندان امروز تلاش زیادی برای اخلاقمندشدن آدمی کردهاند، آنها درتمام زمینههای فردی و اجتماعی سعی دارند موضوع اجرای قانون مدنی را در انسان نهادینه کنند، شاید کاری که بخشهایی از مذاهب پیگیر آن بودهاند، اما اشکال عمدهای که دراین راه وجود دارد گرایشات منفی بشریاست یعنی آدمها اکثرن برخلاف تصور مذاهب بیشتر تمایل به بدی دارند! چرا ؟؟؟
قبل از پاسخ به این سوال اجازه دهید من دریک اقدام کاملن شخصی و با احساسی تلنبار شده دروجودم بگویم << قربون تموم اون اقلیتی که گرایش به بدی ندارن برم من >> به جان خودم همیشه دلم میخواست به جای شونصدتا دوست و فامیل و کس و کاری که دارم فقط دو سه نفر ازین آدما رو داشته باشم همین! .... (خــــــــــــــــب دیگه بابا حالا تو هم شورشو درنیار! )
بله داشتم عرض میکردم که این بشر ذلیل مردهی خاک برسر تا ولش میکنی مثل بز میافتد به جان درخت تمدن و همهی برگ و بارش را لت و پار میکند، بیخود نیست اینهمه بدبختی روزافزونی که گریبان همه را میگیرد ...
مراکز تربیتی و علم وراثت، مشترکن با بررسی و تحقیقات فراوان و یافتن فاکتورهای موثر محیطی و آنچه که کودک از والدین و اجداد دو طرف به ارث میبرد به این نتیجه رسیده که :
شکل گیری شخصیت درکل به دوچیز بستگی دارد ۱- ژنتیک ۲- محیط . یعنی آنچه که کودک به ارث برده وقتی در محیط تربیتی قرار میگیرد بسته به اینکه محیط، کدام بخش از خصلتهای او را بیشتر تحریک کند و یا به کدامین آن بیتفاوت باشد، شکلگیری شخصیت صورت میگیرد
مثلنکودکی که متعلق به یک سارق حرفهایاست اگر پیش خود او و در محیط سرقت بزرگ شود احتمال سارق شدن کودک نیز به شدت بالاست (تا حد صددرصد) اما اگر اورا از پیش سارقان و محیط بزهکارانه دور کنیم و در محیط معمول با افراد نرمال بزرگ شود این احتمال به شدت پایین میآید، پس ژنهای اکتیو (سرقت) عامل درونی و مربی و محیط، عامل بیرونی در تربیت است فقط میزان انرژی و زمان صرف شده درآنها متفاوت است یعنی محیط برای ژنهای اکتیو وقت و انرژی کمتری صرف میکند.
اما ... اما همانطورکه میبینید این فقط یک احتمال است هرچند احتمالش هم قویاست اما تجربه نشانداده که به هیچ وجه به عنوان یک اصل قطعی نخواهد بود چرا که ممکن است کودکی از یک پدر و مادر زاده شود که هم پدر و هم مادر هردو قاتل حرفهای باشند و این کودک از لحظه تولد تا بزرگسالی نزد آنان و در محیط بزه باشد اما نه تنها قاتل نشود بلکه بسیار وارسته و اخلاقمند و انساندوست و فوقالعاده هنرمند و عاشق زیبایی باشد. چرا ؟؟؟
چون آنچه درنهایت و با احتساب تمامی احتمالات و حوادث، تعیینکننده است اراده و خواست انسانی ِبرخواسته از اندیشه و تفکر و یک انگیزهیقوی است. یعنی باوجود داشتن یا نداشتن پدرو مادر یا مربیان دوران کودکی، آموزش و پرورش، شهر و کشور زادگاه وسکونت، و تمام پارمترهایی که باعث افزایش یا کاهش احتمالات میشوند این خود فرد است که با استفاده از اندیشه و مغز خود و با ایجاد انگیزههای مثبت، سازه اصلی تیپ خود را طراحی میکند و ساختمان تیپیکال وجودش را میسازد.
آن بخشی که من برایشان عمیقن ابراز احساسات کردم و قربان صدقهشان رفتم منظورم صرفن آدمهای بهداشتی و پاستوریزهی ژنتیکی نبودند بلکه هم آنها و هم کلیه اشخاصیبود که باوجود تمام بدشانسی و بداقبالی در چیزهایی که دست خودشان نبوده و هیچ نقش ارادی درآنها نداشته و با همه بدبیاری و بدروزگاریهای که درطول زندگی دچارش میشوند، بدون بهانهگیری و با قدرت اراده و مراقبت و با تمام وجود، همچنان در راه تعالی و پرورش خودباقی مانده و روزبه روز زیباتر و زیباتر میشوند. پس آنچه که دراینجا میخواهم بگویم و برای من اهمیت دارد، اراده بکار رفته یعنی وقت و انرژی صرفشده درین راهاست چراکه این نشان از باورمندی به حقیقت دارد وکسانی که با اندیشیدن و تفکر، هرروز برخردمندی خود افزوده و استوارتر، دست همراهان خود را میگیرند برای من همان وارستگانی هستند که بالای وبلاگم و زیرعنوان پرچین بلند چشمها آوردهام و چه کسی نمیداند که این رهسپاری انگیزه میخواهد، انگیزهای که جان تمام معانی است. و باز عشق و باز عشق و بازهم عشق... یکباردیگر با تمام وجودم فریاد میزنم :
اگر عشق به انسان نباشد هیچخدایی درذهن بشر، مانع ازهیچ ظلم و جور و جنگ و جنایتی نخواهدشد همانطور که امروز نشده
-آیا نمونه ی واقعی بچه ای را سراغ داری که والدینش( هر دو ) بزه کار باشند و بچه وارسته ، هنر مند، خردمند و ... باشد؟ ( یا اینکه جمله ات به ویرایش نیاز پیدا خواهد کرد؟ )
-"... ِسکو گودرز تو شی؟ یات آما؟ " و "تِ شی ِبرار؟ " و " من کی / کِی بهت گفتم" معنی شان چیست؟ و به چه زبانی اند؟
-جمله هایی که زیر عنوان بلاگت می آوری قشنگند... احتمالاً دومی از خودت است؟
- ساختار متنت؛ زیبا شروع شد، ادامه پیدا کرد و عالی تمام شد. خسته نباشی برادر!
سال پیش دریک برنامه تلویزیونی از یک زندان، کودک ۱۱ سالهای را درمقابل دوربین قرار دادند و از او درباره سرنوشتش که بسیار غم انگیز و تراژیک بود سوال کردند و او مثل یک فرد تحصیل کرده و درنهایت بزرگی چنان دو کارشناش مقابلش را به چالش کشید که بوضوح هردو فرد درمانده و عاجز شدند، اصلن باور کردنی نبود و من از پخش چنین برنامهای آنهم در این تلویزیون تعجب کردم، این کودک همراه مادر بزهکارش در زندان متولد شده بود و پدرش معلوم نبود به عنوان قاچاقچی قاتل زنده بود یا مرده (ناپدید) درحالیکه این بچه به شدت هوشمند بود و زیبا سخن و درعین حال با اعتماد به نفس بسیار بالا درمورد فلسفه زندگی تحلیل آکادمیک میکرد
مورد بعدی در تحقیقان یکی از دوستان خودم بود( رشتهاش علوم انسانی ) والدین کودک تزریقی بودند و متاسفاه مرتکب جنایت مشترک شدهبودند که داستان مفصلی داشت ...
اما اگر لازم باشد نه تنها متن، بلکه خودم را هم ویرایش خواهم کرد چراکه ما با خطاهایمان زندگی می کنیم و من با تمام ادعاهایم اصلن کامل نیستم
اینها اشاره به دوران دبیرستان و دانشگاه است وقتی که مدتها قبل؟ در بحثها و انشاء نویسیهای خود به این نتیجه رسیده بودم و دوستان بی شمار خودم که برخی ریشه آذری داشتند یا لری یا شمالی و ... با اسم مستعار اروجعلی یادآوری می کنم که یادته من چه زمانی به این نتیجه رسیده بودم ؟ گودرز هم اسمی سمبولیک از هموطنان لُر است سکو ... یعنی ببین گودرز تو چی ؟ یادت اومد؟ (این نتایجی رو که اونوقتا من روش پافشاری داشتم؟) همینطور میرزا اسم سمبولیکی از هموطنان شمالی است (میزا کوچک خان) و میپرسم : میرزایی که الهی قربونم بری تو چطور برادر؟ خلاصه همه اینها سمبلی از کشورمان ایران و درقالب طنز است برای این سبک از نوشتار که زمان و مکان و افراد به طور خیره کنندهای درهم میآمیزند
نمی دانم منظورت از دومی کدام است اما من تمام جملاتی که میاورم چه در تیتراژ و چه در متن از یافتههای خودم است درغیر اینصورت خواهم گفت صاحب اندیشه کیست به شدت به کپی رایت اخلاقی پایبندم (البته اگر فراموش نکرده باشم)
از تشویقت انرژی گرفتم شک نکن اگر زمانی از روی تعارف تحویلم بگیری به سرعت ابراز خواهم کرد چراکه اصلن از تمجید مرسوم در عرف خوشنود نمیشوم اما از گفتن حقیقت دلم جان میگیرد و تو تا کنون با من صادق بودهای
از روزی که با کامنتهای ارزشمندت به پرچین افتخار دادهای من به وجود آدمهای بزرگ اما بیرون از بازار شلوغ شهرت کور، امیدوار شدهام اگر چه برای درک تو و اندیشههایت هنوز وقت لازم است اما احساسات زیبای کودکانه درکنار اندیشههای متلاطم خود نوعی حقیقت رمزآلودیاست دراین نوع از کامنت گذاری، پالایش اندیشه و تقابل باورها رخ می دهد و چالشی که ازین میان برمیخیزد بسیار ارزشمند و ماندگار است من نمیدانم دقیقن بین دو فرد شباهت به چه چیزی میگویند اما می دانم که سن احساسی برخی آدمها همینطور سن افکار و اندیشههایشان بسیار با سن شناسنامهای آنها متفاوت است
این کوچک ازین گونه هستم از وقتی خودم را شناختم ترجیح دادم درمیان بزرگترها باشم و به گفته بسیاری چه بسا برایشان بزرگی کردم حتی به اعتراف خیلیها برای پدرو مادر خودم، پدر و مادر بودهام !! البته فقط کسانی که مرا از نزدیک میشناسن براین باورند من خود دراین خصوص نظر نمیدهم، اینرا گفتم تا برسم به تو ، اگر فرض کنیم سن شناسنامهای تو x باشد سن تفکرات و اندیشههایت ۲x ، سن درک و دریافتت 2.5x و به نظر میرسد که تجربه و ظرفیت اخلاقمندیت 3x است درحالیکه همانگونه که خود میگویی کودکانه تمام دنیا را به بازی میگیری و با تناقضات درونیت همه اطرافیانت را سرگشته میکنی پس می بینی که دنیای آدم بزرگ ها و بچههای ملوس چندان هم فاصله ندارد اما آدم بزرگ خوب را نفهمیدم و همینطور بچهگانه فکر کردن را، روشنم کن لطفن، درپایان اضافه کنم که من ازکامنتای طولانی تو نه تنها خسته نمیشم بلکه بسیار برام با ارزشه پس خواهش می کنم اینقدر به خودت سختی نده که حرفاتو خلاصه کنی
از همه اینا گذشته روح و روان آدمها اگر خود را درمسیر جهان متعادل انرژی قرار دهند یکی میشود این شباهت نیست بلکه سرزده از دو موضوع مهم است
۱- سیالی ذهن ۲- یکپارچگی جهان هستی
آیا اینرا در نوشتههای من دریافتهای؟
ممنونم.جالب بود ولی باید دوباره بخونمش