آدم مذهبیای را میشناسم که برخلاف تظاهرش بسیار مادی است، احسان و نذر هم میدهد اهل ِنمایش عبادتهای جمعی هم هست اما در عمل جانش را بگیری حاضر نیست یک ریال در راه خدا هزینه کند مگر بابتش چندهزار برابر بهره بگیرد یعنی این آقای مذهبی حتی در راه خدا هم وقتی قدمی برمیدارد که نه تنها به قول خودش یکطرفه نباشد بلکه مطمئن شود معامله پرسودی است و لابد چه بهتر از این، هم دین را دارد و هم دنیا را ! به کمک واژههای طنز به او گفتم تو خدا را هم خرید و فروش میکنی گفت نه من با خدای خودم معامله میکنم گفتم پس چرا همیشه دراین معاملات تو سود میکنی و خدا ضرر؟!
آدم مذهبی دیگری را میشناسم که وقتی سر و ته جمیع حرفایش را جمع و تفریق کنی و عصارهاش را درآوری درباره س.ک.س است این آقا اساسن هیچ نقشی برای زن جز آلت بودن قائل نیست، وقتی به او میگویی نه به خاطر انسان بودنِ زن، بلکه لااقل به خاطر مادر و خواهر خودت هم که شده اینقدر نامردی نکن و شخصیت انسان را قربانی جنسیتش نکن، با زشت ترین عبارات و لحنی زننده میگوید آنها از همه هرزهترند و با این حرف به تو میفهماند که دیگر کاری نمیشود کرد و او باورش بسیار عمیق و تغییر ناپذیر است و البته بسیار خشن
آدم مذهبیای را میشناسم که فراوان درحرفهایش از کلمه خدا استفاده میکند، محدودیت شدیدی در روابطش ایجاد میکند یک ضرب به اماکن مذهبی میرود، هنگامی که صحبت از موفقیت خانوادههای دیگر میشود حرف از حلال و حرام زندگیشان میزند این یکی البته خانم است و شغلش دبیری است گاهی به واسطه احترام کوچکی که به من قائل است ( البته نمیدانم چرا ) چند کلامی اظهار نظر میکند او معتقداست تمام مردان عالم منحرفند مگر آنهایی که مذهبی باشند و بسیار براین باورش اصرار دارد نمیدانم از وجود دیگر زنان مخفی ِهمسرش، اطلاعی دارد یا نه اما هیچگاه دلم نیامده دراین باره ازو چیزی بپرسم، همسرش نیز مذهبی است و هم از راه مذهب و هم از راه بازار درآمد کلان و آشفتهای دارد، خانم ظاهرن زن بودن خود را با محدودیت و پرداختن به مرگ و آخرت و قبرستان میپوشاند اما من هر چه بیشتر دقت کردهام هرگز معنایی از مرگ و اُخرویت در زندگیش ندیدهام و هیچ اثری از معنا دراین تظاهر به چشم نمیخورد، نظرش درباره دخترانی که ایشان معلم آنهاست اصلن مثبت نیست و میگوید همشان خرابند و یا در آینده خواهندشد فقط به این دلیل که نمیتوانند مثل ایشان باشند! با این سخنان به تو میفهماند که باورش بسیار عمیق و تغییر ناپذیر است و البته بسیار خشن
همیشه برایم این سوال بیپاسخ مانده است که :
اگر مذهبیبودن همان معنویبودن است پس چرا هیچ ردی از معنویت در زندگی اینها دیده نمیشود؟ چرا از تمام مردمان دیگر مادیتر و جنسینگرتر و خودخواهتر و مدعیتر و زمینیترند؟
با این حرفها نمیخواهم نتیجه بگیرم که با کمی اختلاف در شدت و ضعف :
تمام مذهبیها دارای باطنی غیر مذهبیاند یا
تمام مذهبیها از شدت زشتبودن درون خود به لاکی پناه میبرند که خود را بپوشانند حتی از چشمان خود یا
تمام مذهبیها باطنی بسیار خشن و ظالم دارند یا
تمام مذهبیها به خاطر نداشتن حس معنوی به آن تظاهر میکنند یا
تمام مذهبیها ازین طریق بهترین بیزنس را فراهم کردهاند یا
تمام مذهبیها خود را پاکترین موجود عالم و هرکسی راکه مثل او نباشد کثیفترین میدانند یا
تمام مذهبیها در پوشش مذهب، به تمام هوسهای مالیخولیای خود دست مییابند یا
تمام مذهبیها با این تظاهر اعتماد اکثریت را جلب و اعتبار کلانی برای خود درست میکنند یا
....
نه ! راستش نمیخواهم چنین نتایجی بگیرم اما شاید از شانس بد، تمام مذهبیهایی که من از نزدیک میشناسم دقیقن همانگونهاند که گفتم، واقعیتِ مذهبیهایی که میشناسم مرا به شدت نگران کرده است چون باور من از مذهبی بودن معناگرا بودن است
مگر مذهب همان معناگرایی نیست؟
مگر معناگرایی همان اخلاق نیست؟!
نکند اخلاق هم یک مقوله ذهنیاست و غیرقابل اجرا؟
یا معناگرایی و اخلاقی بودن یک شگرد زمینیاست برای شکست دادن رقیبان؟
یا انسان در معناگرایی با مشکل مواجه شده؟
یا زندگی آنقدر سخت شده که باید کمکم با فروش خدا امرار معاش کرد؟
یا لذتهای بسیار عمیقی دراین راه است که ماها ازآن بیخبریم ؟!؟!
اما احساس درونی من میگوید انسانهایی هستند که معناگرایی را به زیباترین شکل ممکن باور دارند و در زندگی خود پیاده کردهاند
اجازه دهید حقیقتی را به شما بگویم سالهاست که خود به این نتیجه رسیدهام و هرچه بیشتر میگذرد این باورم عمیقتر میشود چراکه روز به روز این حقیقت روشنتر و واقعیتر میشود
" بیشتر کسانیکه به کفر و بیخدایی و لامذهبی تظاهر میکنند انسانهای معناگرایی هستند "
درطول و عرض تاریخ هرکجا اثری از مردمان بیادعا (در هزینه کردن خود برای دیگران) و پاکنهاد یافت میشود فقط با کمی دقت براحتی درمیابی که انسانی معنیگرا و نیک سرشت و خردمند درپس فریاد " من کافرم " به مردمان عصر خود پیامی داشته که شاید برخی آنرا دریافتهاند
حتی در همین زمان چه بسیار کسانی را میشناسم که مذاهب را زیرسوال و شک بردهاند و هر تقدسی را به چالش کشیدهاند و شاید در حرف و کلام، خود را آدمی غیر مذهبی و خدانشناس معرفی میکنند اما وقتی به عمق زندگی آنها دقت کنید به معناگرایی و درستکاری و خوب سیرتیشان پیخواهید برد
چرا ؟
چرا اینگونه است ؟
اینهم مثل بقیه پستها فقط اشارهای بود به یک موضوع هرگز تمایلی به جنجال ندارم و مایل نیستم با چنین روشهایی آب را بدتر گل آلود کنم اما دوست دارم در نهایت آرامش و حوصله درباره این حقیقت فکر کنید و درباره نتایجش کنکاش.
با احترام به تمام کسانی که مذهبی هستند و به یکی از ادیان جهان باور دارند حتی همین آقایان و خانمهایی که میشناسم و دربارهشان گفتم عرض میکنم شخصن هیچ مشکلی با دین یا دینداران ندارم اما به اندیشه و گفتار و کردار، که نشانگر شخصیت آدمهاست بسیار حساسم و ریزبین و هرگز نمیتوانم آنچه را که سالها درگیرش بودهام به پرسش و چالش نگذارم
جای قلم توانای شما در حرفه ای ترین جامعه مجازی ایرانی ها خالی ست...
من فکر می کنم:
مذهبی بودن، معنوی بودن نیست. همانطور که معنا گرا بودن هم معنوی بودن نیست. معنویت شاید پایبندی به اصالت خود باشد.
و اینکه شخص تا چه میزان قادر به در خود فرو رفتن باشد و نترسد! با اینکه نمی توان به اصالت کاری که حداقل 2 نفر در آن موفق بوده اند شک کرد، اما متأسفانه اکثریت اصالت مذهب و معناگرایی را ول کرده اند و چسبیده اند به پیروانش. یعنی ما در این مورد خاص؛ که به عبارت بهتر راهیست پر فراز و نشیب، چشم به شاگردانی دوخته ایم که هر لحظه افتادنشان محتمل است و از این طریق می خواهیم اصالت راه را تشخیص دهیم.( که خب مسلماً اکثر مواقع سر خورده می شویم.)
هر چند با تضاد رفتاری این دو گروه نسبت به گفتارشان کاملاً موافقم. اما همانطور که خودت هم اشاره کرده ای، این موضوع قطعیت ندارد. چه بسا من هم دوستانی داشته ام که در عین مذهبی بودن بسیار هم خوب بوده اند. و همین طور معناگرایانی را دیده ام که بعد از یک مدت جو گیر شده و فکر کردند همه چیز را می دانند و در کل هیچ کس را آدم حساب نمی کردند! اما این دلیل بر بد بودن معناگرایی یا خوب بودن مذهب گرایی یا بالعکس نیست.
اینجا همان قضیه ی معروف ( راضی تر) بودن مطرح است. یعنی اینکه اگر من یک دقیقه به خودم توجه کنم؛ می فهمم که کدام راه برایم مناسب تر است و در کدام راه از قدم هایی که بر می دارم راضی تر خواهم بود. چون اگر راضی باشم شوق و انگیزه برای ادامه بیشتر است و بدین طریق نه وارد کلیشه های فکری و نه درگیر افراط گرایی و ... می شوم. اگر هم به اصالت خودم اصلاً فکر نکنم، نه تنها خودم بلکه کل سیستمی را که اصالتش هم خوب است را به گند خواهم کشید.
اگر من باشم ترکیبی از این دو را انتخاب می کنم؛ چون معتقدم هم همه ی مذاهب خوب هستند و هم معناگرایی خیلی باحال است، حالا که هر دو خوبند پس هر دو را باید بکار گرفت دیگر.
...
ببخشید که من نظراتم دو متری می شود. کلی هم سر و تهش را زدم تا از همه ی زوایا نبینمش، اما در کل باز هم طولانی شد.
مگر تمام مذاهب برای اخلاقمند کردن انسان نیستند؟
مگر همه مذهبی ها هدفشان رشد و تعالی و تکامل ( انسان شدن ) نیست؟
مگر قرار نیست با استفاده از عقل و ندای درونی (وجدان) و تمام فاکتورهایی که به آدمی اهدا شده مسیر تمدن و انسانی شدن زندگی بشر طی شود؟
اگر این هدف یعنی رشد و تکامل انسان که در گفتار مذاهب و پیروانش دیده می شود عملی شود به نظر شما این همان معنی دار شدن زندگی بشرنخواهد بود؟
هیچ جانوری در طول حیات خود مفاهیمی چون جنایت تجاوز دروغگویی تظاهر تحصیل علم تکنولوژِی نیایش صلح آزادی خدا حقوق عدالت پرهیزگاری شرف و بی شمار کلمات دیگری که حامل بارهای عقلی و احساسی زیادی هستند ندارد الا انسان، براستی این موجود به دنبال چیست؟ شعر و کلام موسیقی و نقاشی و ... چرا در میان آدمیان خلق شده است بدنبال چه چیزی می گردد چرا با وجود کامل بودن تمام نیازهای زمینی و خورد و خوراک و خواب و تمام آنچه که با دیگر موجودات مشترک است راضی نمی شود ؟
منظورم از معنا گرایی همان طی کردن مسیر رشد و تکامل خرد انسانی در زندگی است اما آنچه از واقعیت مذهبی ها گفتم اگر دقیقن عکس این نباشد حداقل در این مسیر هم نیست و این یعنی تضاد اما خوش بینی من ازآن جهت است که غیر مدعی ها و چه بسا مدعیان غیر معنوی بسیار معنوی تر و انسانی اتر از مذهبیان زندگی می کنند و این خلاف تصور اکثریت است بیشتر مردمان گول تظاهر را می خورند و فاجعه دقیقن از همینجا اوج می گیرد
چه بسیار کسانی که تمام کارهای ضد بشری خود را گردن خدا و دستورات او می اندازند و چه بسیار کسان دیگری که اینرا باور می کنند!
چرا ؟ خرد وجود ندارد؟
به قول شما فرض کنیم آنچه که ما را به هدف ( رشد و تعالی) می رساند پایبندی به اصالت است واین یعنی شما چه با مذهبی بودن چه با هر راه دیگر در نهایت به سمت معنا و معنویت گرایش یابی البته خردورزی اولین نشانه معنویت گرایی است که به عنوان مثال می توان منظور از معنویت گرایی را روشن کرد اگر ما به سمت خرد گرایی و پیاده کردن خرد در راه زندگی حرکت کنیم مهمترین گام معناگرایی را برداشته ایم بنابراین هیچ مشکلی با واژه ها در خصوص اینکه مذهبی بودن یا معنوی بودن با معنا گرایی چیست بوجود نمی آید
البته جای بررسی بسیار کلان است و جای سخن فراوان و سپیدار عزیز ازینکه نوشته ها و نظراتت طولانی شود اصلن نگران نباش مهم گفتن آن است حال اگر چند متر هم طول نوشته ها شود چه باک
از دقت نظرت ممنونم اما می دونم که حرفات خیلی خلاصه شده
مگر تمام مذاهب برای اخلاقمند کردن انسان نیستند؟ بله
مگر همه مذهبی ها هدفشان رشد و تعالی و تکامل ( انسان شدن ) نیست؟ خیر / خیلی از مذهبی ها خدا را هم معامله می کنند طبق فرمایش خودتان که به عینه دیده اید و هزاران نمونه ی بدترش را هم که دیگران دیده اند/
مگر قرار نیست با استفاده از عقل و ندای درونی (وجدان) و تمام فاکتورهایی که به آدمی اهدا شده مسیر تمدن و انسانی شدن زندگی بشر طی شود؟ بله
اگر این هدف یعنی رشد و تکامل انسان که در گفتار مذاهب (درست) و پیروانش ( اشتباه) دیده می شود عملی شود( بین حرف تا عمل زمین تا آسمان فاصله است، به قول رضا صادقی: همه حرف خوب می زنن اما کی خوبه این وسط؟ / خیلی از همین پیروان برای کلاهبرداری بیشتر دست به دامان مذهب می شوند) به نظر شما این همان معنی دار شدن زندگی بشرنخواهد بود؟ بله، اما همه هر کاری را کامل و بی عیب و نقص انجام نمی دهند تا به معنی برسند./ چه توقعی داری خب؟
هیچ جانوری در طول حیات خود مفاهیمی چون جنایت تجاوز دروغگویی تظاهر تحصیل علم تکنولوژِی نیایش صلح آزادی خدا حقوق عدالت پرهیزگاری شرف و بی شمار کلمات دیگری که حامل بارهای عقلی و احساسی زیادی هستند ندارد الا انسان، براستی این موجود به دنبال چیست؟ شعر و کلام موسیقی و نقاشی و ... چرا در میان آدمیان خلق شده است بدنبال چه چیزی می گردد چرا با وجود کامل بودن تمام نیازهای زمینی و خورد و خوراک و خواب و تمام آنچه که با دیگر موجودات مشترک است راضی نمی شود ؟ ( برای آنکه بفهمد اصالت کاری که آغاز شده چیست. مگر کم بوده اند کسانی که اصالت همین شعر، موسیقی، نقاشی، علم و ... را که همان آزادی، صلح، حقوق، عدالت و ... بوده است را کشف کرده اند، تفاوت سلیقه در این است که یکی به حرف دل گام برمی دارد و دیگری با منطق و عقل)
منظورم از معنا گرایی همان طی کردن مسیر رشد و تکامل خرد انسانی در زندگی است( موافقم) اما آنچه از واقعیت مذهبی ها گفتم اگر دقیقن عکس این نباشدحداقل در این مسیر هم نیست( مخالفم، باورهای کلیشه ای که باعث شده مذهبیان خود را نماینده ی تام الاختیار خدا تصور کنند و این اجازه را به خود دهند که کسی را برای رفتاری که بدان معتقد نیست، بازخواست کنند. اما این دلیل کافی برای قضاوت راجع به همه ی مذهبی ها نیست و همچنین فکر نمی کنم من و شما حق این را داشته باشیم که کسی را به خاطر کلاهبرداری و تجاوز و ... از بیخ و بن زیر سؤال ببریم و حکم دهیم که اگر این مذهبی چهار تا زن دارد پس هم مذهب بد است هم آن فرد ! مگر نمی شود کسی که کلاهبردار است آدمی باشد که به والدینش هم احترام می گذارد، مگر کسی که دزد است نمی تواند پدر خوبی برای بچه اش باشد! / یا اینکه ما دنبال صفات بدی هستیم که به دیگران اختصاص دهیم؟/ من قصدم این نیست که بگویم دزدی و کلاهبرداری خوب است اما گاهی باید نگاه را از عمل برداشت و به فرد نگاه کرد. در قانون می گویند شرایط مخففه قایل شدن برای کسی، یعنی اینکه شرایط روحی و روانی آدم ها گاهی آنچنان تحت تاثیر قرار می گیرد که بی اعتنایی بهشان علنا امکان پذیر نیست.اگر اینطور است من هم معناگرایی را می شناسم که خیلی ها حاضرند سرش قسم بخورند اما من می گویم او آنقدر آدم عصبانی ای است در مقابل من / مثلاً همکارش باشم/ که تحمل حرف من را که برخلاف حرف اوست ندارد و دائماً با اطمینان و تحکم حرف می زند. پس خیلی راحت زیر سؤال ببرمش و بگویم او ادم مغرور و کله شقی است و این یعنی همه ی معناگرایان این گونه اند؟!- می بینی دقیقاً حرف خودت را برعکس کرده ام و به جای مذهب، معناگرایی را زیر سوال برده ام.) و این یعنی تضاد( کاملاً) اما خوش بینی من از آن جهت است که غیر مدعی ها و چه بسا مدعیان غیر معنوی بسیار معنوی تر و انسانی تر از مذهبیان زندگی می کنند( این جمله رو باید طلا گرفت ) و این خلاف تصور اکثریت است بیشتر مردمان گول تظاهر را می خورند و فاجعه دقیقن از همینجا اوج می گیرد(ناپلئون بناپارت: آدم ها برای آن چیزی میجنگند که آن را ندارند، خب مسلم است کسی که خدا را قبول ندارد باید دائماً داد بزند که من خدا پرستم.)
چه بسیار کسانی که تمام کارهای ضد بشری خود را گردن خدا و دستورات او می اندازند و چه بسیار کسان دیگری که اینرا باور می کنند!
چرا ؟ خرد وجود ندارد؟( به دیدن پیروان مذهب بسنده کرده ای/ هنوز هم می گویم آدم باهوش راحت می تواند دیگران را سر کار بگذارد اما اگر باهوش تر بود اینکار را نمی کرد. چرا که همیشه کسانی هستند که این تفاوت را درک کنند( مثل شما که به این مهم رسیده ای اما آنکه احمق و زود باور است مسلماً خودش خواسته که اینگونه باشد وگرنه راجع به هر حرفی تحقیق و فکر می کرد)
به قول شما فرض کنیم آنچه که ما را به هدف ( رشد و تعالی) می رساند پایبندی به اصالت است واین یعنی شما چه با مذهبی بودن چه با هر راه دیگر در نهایت به سمت معنا و معنویت گرایش یابی ( منظورم این نبوده است که چه با این چه با اون و پایبندی به اصالت هم به این معنا نیست که اگر قلبت صاف و صادق باشد هر راهی تو را به مقصود می رساند) البته خردورزی اولین نشانه معنویت گرایی است که به عنوان مثال می توان منظور از معنویت گرایی را روشن کرد( موافقم) اگر ما به سمت خرد گرایی و پیاده کردن خرد در راه زندگی حرکت کنیم مهمترین گام معناگرایی را برداشته ایم بنابراین هیچ مشکلی با واژه ها در خصوص اینکه مذهبی بودن یا معنوی بودن با معنا گرایی چیست بوجود نمی آید ( مخالفم، چون دقیقاً وقتی ضد و نقیض ها بررسی می شوند؛ چگونه بودنشان مطرح می شود! بین بودن و نبودن به چگونه بودن می رسی و بین مذهب و معنا به معنویت، شاید)
...
پاسخ زود هنگام من در برابر شما به دلیل مخالفت کورکورانه نیست، از آنجایی که دو روز است دارم به این موضوع فکر می کنم اینقدر زود قادر به دفاع از حرفم هستم. کاش بقیه هم حرف می زدند تا موضوع بهتر باز شود... امیدوارم پاسخی که به این نظر می دهی بتواند آنچه را که در کله ات می گذرد را منتقل کند و نتیجه ی افکار چند ساله ات راجع به این موضوع بتواند قانعم کند که چند قدم جلوتر از خودم فکر می کنی!
این مدل نقد هم کار قشنگیه و تو خیلی خوب به دیالوگ غیر حضوری تبدیلش کردی، چیزی که دیالوگ غیر حضوری کم داره رفع سوتفاهماته یعنی من منظور ترو از معناگرا نمی فهمم و شاید تو چیز دیگرو
ببین عزیزم بذار یه بار از بدیهیات شروع کنیم
مذهب یعنی راه ، محلی برای عبور ، خب راه برای رسیدن به جایی باید باشه دیگه، اگه قراره بطور محض بررسی کنیم ( نه کاربردی ) هر راهی یه ویژگی هایی داره و یه مقصد اگر از ویژگی راهها که ممکنه باهم متفاوت باشن بگذریم در مقصد قراره تمام مذاهب به یه جا برسن ( البته بر اساس ادعای خودشون) عمومن این مقصد برای فهم عمومی از دادن پاداش به خوبی و جزا به بدی با نام بهشت و جهنم نامیده می شه یا گاهی ( خدا در گویش عامیانه ) و اینجا من این مقصد رو انسان شدن، تعالی و تکامل معرفی کردم
پس هدف (بطورمحض) چه از نگاه مذهب و چه از نگاه من یکی است
اما در عمل (کاربردی) انتقاد من به مذهبیان این است : با عملکردی که در پیش گرفته اند نه تنها به مقصد نمی رسند بلکه منحرف از خود راه هم خواهندشد ، می دانم بسیاری از آدم های پست و بزهکار برای رسیدن به اهداف خوار و کوچکشون در جلد مذهب رفتن خب این مشکلات همه جا وجود داره پس ایراد من نه تنها به خود مذهب بلکه حتی به اینهاهم نیست بلکه منظورم
1- شاید مذهب هیچ مشکلی نداشته باشد ( تئوری سالم است ) اما نحوه تشریح و یاددهی و انتقال این تئوری به بشر مشکلات زیادی داشته
2- فهم و درک خود پیروان از تئوری پر از اشکال بوده است
3- مرور زمان ناخالصی های فراوانی به تئوریها وارد کرده
4- با وجود داشتن کتاب ( اوستا تورات انجیل قرآن و ... ) چون این کتابها به زبان سمبلیک هستند پس نیازمند تفسیرن و همه مفسران پر از خطا بنابراین باز این خطاها تئوری را تحت الشعاع قرار می دهد
5- پیروان هر یک از تئوری ها خود را فصل الخطاب جهان می دانند ( هر پیروی می گوید رستگاری اینست که همه در کنار من باشند و الا کافرند و بعضن مستحق مرگ!!! )
6- بجای کمک گرفتن از عقل و وجدان در طی کردن تئوری به تقلید روی میآورند ( در اصول )
7- وقتی ریاضت های تئوری را به جان می خرند حسی درآنها تولید می شود که خود را بهترین و پاکترین انسان جهان می دانند ( تا اینجا اشکال ندارد ) اما به واسطه این باور از همه دیگران از جمله خود خدا به شدت طلبکار می شوند و رفته رفته خود را برترین ( حتی از خدا ) و دیگران را به چشم نوکر و پست و خادم و شهروند درجه دو سه و ... می بینند و عمل می کنند
8- با گذشت اندک زمانی به خود اجازه می دهند به هرکسی ( بدون شناخت شخصیت طرف ) و بدون دیدن پس و پیش زندگی آنها امر و نهی کنند و قانون بتراشند و همه را وادار به اطاعت و انجام کارهایی کنند که بیشتر خصیصه شخصی آنهاست
9- بازم بگم ؟
مواردی که دربالا اشاره کردم بخشهایی از عوارض نامساعدی است که در بیشتر مذهبی ها ( لطفن دقت کنید، بیشتر مذهبی ها) و نه همه آنها تولید می شود بنابراین وقتی اینها در سطح جامعه گسترده باشند خب طبیعی است که چه تضادهایی بوجود خواهد آمد
تازه فرضم این بود که تمام این پیروانی که دربالا گفتم بدون غل و غش و خالصانه بدنبال اهداف مذهب باشند والا حال و روز شیادان و دزدان و دغل بازان و خدا فروشان و پست اندیشان که روشن است و بیماری های تولید شده در مذهب توسط آنها که اصلن نیازی به گفتن ندارد
اما کسانی هم که نه از راه مذهب بلکه از هر روش دیگر ادعای رشد و تکامل دارند نیز می تواند در معرض همین عوارض قرار گیرند پس منظورم این نیست که هر مذهبی ای بطور مطلق گمراه و هر غیر مذهبی معناگرایی بطور مطلق در تکامل است بلکه بیشتر منظورم در تظاهر به معنوی و مذهبی بودن و در اصل پوج و بی معنا بودن است و این حرفم وقتی بیشتر روشن می شود که می گویم :
" بیشتر کسانیکه به کفر و بیخدایی و لامذهبی تظاهر میکنند انسانهای معناگرایی هستند "
"بازهم بیشتر و نه همه "
اینجا نقطه مقابل تظاهر است، تظاهر منفی ( با باطن مثبت ) در مقابل تظاهر مثبت ( با باطن منفی ) خواستم به دو تظاهر توجه دهم که شاید نوعی پیام در خود دارند پیامی که می خواهد چیزی را در آدمی برانگیزد، می خواهد جرقه ای را در ذهن روشن کند تا بلکه چیزی به اسم خرد در وجود آدمیان جوانه زند و مقدمات معنویت گرایی آغاز شود
اینجا من هیچ اشاره ای به کسانی که در خلوت خود چه از راه مذاهب و چه از راه غیر مذاهب به خدا و معنویت و تعالی و رشد و بالندگی می رسند ( بدون هیچ تظاهر و شلوغکاری) نکردم چراکه اینها با وجود خوبی های فراوانی که در شخصیت بزرگوار خود دارند اساسن تاثیر چندانی در مردمان اطراف ندارند چرا ؟؟؟؟
" چون ما آدم ها ( اکثرن ) به صداهای بلند ( تظاهر) توجه می کنیم ، همیشه چیزی که ماها را به خود متوجه می کند صداهای بلند و جیغ و فریاد و داد و هوار است، بشر متاسفانه عادت کرده است که به طرف صداهای بلند برگردد
اجازه می خوام عرض کنم نه اینجا بلکه در تمام پست ها اصلن هدفم متقاعد کردن کسی به باور و حرفهای خودم نیست بلکه هدفم تعامل و زوم کردن بیش از یک نگاه به موضوع است
حرف دراین خصوص بی نهایت است اما ... خودت می دانی که دیالوگ ازین راه بیش ازین جواب نمی دهد و من قصد تکرار حرفهای گذشته را ندارم
اما هرچه که بخواهی حتی از همین راه با کمال میل در خدمت نقد و نظراتت هستم
بدی منطق گرایی در همین است که گاهی آدم در بدیهیاتش دچار تناقض می شود. از پاسخت ممنونم، متوجه اصل منظورت شدم.
سپیدار عزیز همونطورکه خودتم می دونی این مباحث در وبلاگ فقط یک اشاره به موضوع هستش، درواقع می شه گفت بیشتر یه جور انتخاب موضوع هست تا توضیح اون حالا شاید با نگاه از زاویه ای دیگر، و شاید روزی برسه در یه محلی بطور جدی به بحث و بررسی و نقد گذاشته بشه یا مقاله کامل و یا حتی کتابی دراین خصوص و دیگر موضوعات مطرح شده چاپ بشه
که البته این میتینگ ها ( غیر حزبی ) و یا چاپ کتاب در این زمینه ها به جامعه ای آزاد نیاز داره امیدوارم روزی بشه در کمال آزادی و بدور از تمام محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی مسائل مهم و تعیین کننده رو طرح و بررسی کرد